همه ما هرروزه خیلی چیزها یاد می گیریم، از کتاب ها، فیلم ها و...
اما یه لحظاتی توی زندگی هستن که بیشتر از بقیه مواقع بار معنایی دارن
امروز یکی از اون زمان ها برای من بود و تصمیم گرفتم با شما به اشتراکش بذارم
مادر من باردارن...درواقع روزهای آخر بارداریشونه و برادرِمن این هفته یا اون هفته زمینی میشه
ایشون یک هنرمندن...استادِ میناکاری، خاتم کاری، منبت، گل ومرغ و الان هم دارن خطاطی یاد می گیرن
امروز از اتاقم رفتم بیرون و دیدم که چون نمی تونستن بشینن و کار گلدونشون رو تموم کنن، دراز کشیده بودن و گلدونشونم رو یه میز کوچیک گذاشته بودن و همچنان کار می کردن...کار نه برای پول...کار برای عشق برای هنر...بهشون گفتم: مامان من باید این صحنه رو ثبت کنم، من کتاب می خونم دنبال یادگیریم ولی تا به حال سخت کوشی رو اینطوری ندیده بودم، گفتم: من این عکس می گیرم تا بعدا به مبینا(خواهرم) و داداشم هم نشون بدم تا hard working رو تو خونواده خودمون ببینن و یاد بگیرن
می خوام که عکسش بارگزاری کنم ولی حیف که اسلام دست و پام بسته ;)
اگر تو واقعا یه کاری دوست داشته باشی، ی راهی برای انجام دادنش پیدا می کنی، نه بهونه ای واس انجام ندادنش...اگر انسان بخواد کاری بکنه، قطعا و 100درصد اون کار میتونه انجام بده...هیچ راه میانبری برای خوشبخت شدن وجود نداره به جز کارکردن
thank you mom...
share it