فصل هفدهم:رانا
کمی پول از لولا قرض گرفتم و یک خانه پنج خیابان آن طرفتر اجاره کردم.
چند شب بعد،در حالی که روی کاناپه خانهام دراز کشیده بودم،این فکر از سرم بیرون نمیرفت که چرا آنجل باید شخص منفوری باشد.پس تنبلی و خستگی را کنار گذاشتم و به خودم قول دادم آنجل رو پیدا کنم.
فردا صبح،به رستوران رفتم و از آقای نولان چند روز مرخصی گرفتم.قبل از اینکه از رستوران خارج بشم،از آقای نولان پرسیدم:"خود شما،چیزی درباره آنجل می دونین؟"آقای نولان سگرمه هایش را در هم برد و گفت:"معلومه که میدونم،ولی اطلاعاتم رو رایگان به کسی نمیدم."گفتم:"شرطتون چیه؟"جواب داد:"باید 30 درصد از حقوق این ماه رو به من بدی و بیشتر کار کنی.اون موقع شاید بهت بگم."
با خودم فکر کردم اگر شرط را قبول کنم،باید تا ابد سی درصد حقوقم رو به نولان بدم.پس پیشنهادش را رد کردم و از رستوران خارج شدم.فکر دیگری داشتم.گوشی را در آوردم و به المر زنگ زدم.
(این قسمت با کمک @? A . ARTIST ? نوشته شده است)