وقتی میخواهید به کسی یک فیلم یا کتاب معرفی کنید یکی از چیز هایی که ممکن است خیلی زیاد بشنوید این است: "امتیازش چنده؟". حالا این سوال رو بگذارید کنار این مسئله که خیلی وقت ها دلیل این که ما یک کتاب رو می خونیم این هست که "New York Times Best" و يا "Noble Prize Winner" هست. بیاید با هم چند دقیقه یک نگاه جدی تر و البته بیشتر واقع گرایانه به مسئله ی رتبه بندی مردمی، امتیاز ها و جوایز آثار هنری بندازیم.
ماجرایی رو تعریف میکنم از دیوید لینچ (یکی از کارگردان های صاحب سبک سینمای آمریکا که بخاطر آثار سورئالیستی اش به شدت معروف هست) که بعد از ساختن فیلم "Wild At Heart" و نامزد نشدن بازیگر نقش اصلی اش "لارا درن" در یکی از خیابون های اصلی هالیوود تا یکی دو هفته تحصن کرده بود و به نشانه ی اعتراض بنر نصب کرده بود که جایزه ی اسکار حق این بازیگره.
خیلی از ما متوجه میشیم که در سالهای مختلف اسکار بهترین فیلم با توجه به شرایط فرهنگی یا اجتماعی و گاهی سیاسی و اقتصادی اون زمان به یک اثر هنری داده میشه و خیلی وقت ها حتی ما که از فیلم سازی و هنر سینما آگاهی و اطلاع نداریم آه حسرتی می کشیم و میگیم: اصلا حقش نبود!
این داستان در مورد کتاب ها هم در جریانه. خیلی از نویسنده ها برای آثار معمولی یا نسبتا ضعیفشون جایزه ی نوبل ادبیات رو بردن و برای کار های قوی ترشون تشویق لازم رو نداشتن و همچنین خیلی دیگه از نویسنده های برجسته به دلایل مختلف و متفاوت کلا در قسمت جوایز نوبل هیچ سهمی نداشتند.
در کنار این موضوع یک بحث دیگه ای که وجود داره آراء مردمی هم هست. (که شما اثرش رو در سایت هایی مثل imdb می تونید به خوبی ببینید.) اتفاقی که در آراء مردمی میفته اینه که هرکسی حق داره بر اساس نظر و نگاه خودش به یک فیلم یک امتیاز مخصوص رو بده و خب بر طبق اون خوبی و بدی فیلم ها و دیده شدن و نشدنشون رتبه بندی میشه. (یک نمونه از این اتفاقات عجیب که باعث شد خود من حقیقتا از سایت های رتبه بندی فیلم معروف ناامید بشم گرفتن امتیاز 9.4 در ابتدا برای فیلم Avengers: infinity War بود که برای چند روز بهترین فیلم تاریخ قرار گرفت.)
و جالب توجه هست که چنین رتبه بندی ها و نگرش هایی به هیچ وجه در مورد هنر های دیگه مثل شعر، مجسمه سازی، موسیقی (نه این موسیقی های امروزی گیشه ای بلکه موسیقی های کلاسیک و قدیمی تر) و نقاشی وجود نداره. یعنی نمی بینید که یک شاعر بخواد از یک تا ده به شعر شما امتیاز بده. شعر شما یک شعره که وجود خودتون نشأت گرفته و به هر جهت زیباست. نقدی که در جلسات شعر صورت میگیره برای پیشرفت کار و نقد های فرمیک هست. هیچ وقت از یک تا ده به شعر شما نمره نمیدن. (تصور کنید که وقتی بتهوون، شوستاکوویچ یا موزارت مشغول نوشتن سمفونی های حیرت انگیزشون بودن آیا قرار بود بعدا کسی توی تلویزیون اینترنتی لنز یا فیلیمو بهشون از یک تا پنج امتیاز بده؟!)
حالا سوالی که مطرح می شه این هست که این امتیاز بندی ها چقدر ارزش داره؟ آیا نظر منتقدین در خوب یا بد بودن یک کار "هنری" اهمیتی داره؟ آیا سینما و ادبیات قابل درجه بندی شدن هستن؟
باید بگم که هم بله و هم نه. نگاه یک علاقمند به موضوع ادبیات و سینما و هر شاخه ی هنری به هیچ وجه نباید به امتیاز یا جوایز اون اثر باشه (من خودم به خوبی به یاد دارم اولین باری که "صد سال تنهایی" رو مطالعه می کردم تنها چیزی که بهش فکر میکردم این بود که خب کی تمومش میکنی؟) ممکنه اثری برنده ی نوبل باشه اما با مذاق هنری شما نسازه و به عکس ممکنه نهایت لذت از یک کار رو ببرید اما امتیازی که میبینید از طرف منتقدین یا مردم گرفته شده به شدت پایین و به شدت ناامید کننده ست.
باز ممکنه بپرسید: یعنی هر چیزی که ساخته میشه ارزشمنده؟ هر چیزی که ساخته میشه بهترینه؟ خب این نگاه یک نگاه صفر و صدی هست. هیچ چیزی نه کاملا خوبه و نه کاملا بد و حقیقت اینه که اون فاکتور اصلی که هنر رو تبدیل به هنر میکنه همین تعدد سلایق و علایق و اندیشه هاست. اگر شما بخواید هنر رو محدود در یک موضوع خاص بکنید و از هنرمند بخواید که حرف ها و اندیشه ها و دغدغه هایی که داره رو کانالیزه بکنه نتیجه ای که میگیرید معمولا یک اثر خشک و بی روح و نتیجه ی نهایی شکست کامل خلاقیت خواهد بود و این معنیش این نیست که ارزش گذاری های ما از آثار هنری غلطند. بلکه معنیش اینه که ارزش گذاری های ما، ارزش گذاری های ما هستند و نه چیزی بیشتر...
دفعه ی بعدی که روی پرده ی سینما یا روی صفحه نمایش لپ تاپ یا جای دیگه داشتید فیلمی از برگمان یا فلینی یا تارکوفسکی می دیدید به خاطر خودتون بندازید که میلیون ها نفر هستن که بعد از گذشتن تیتراژ اولیه ی پرسونای برگمان به یک خواب عمیق فرو میرن! و زمانی که رفتید به کتابفروشی و با یک ژست متفکرانه به کتاب "هویت" از میلان کوندرا خیره شدید و فکر میکنید که شخصیت و قلم یک انسان تا چه اندازه میتونه دقیق و عمیق باشه تصور کنید آدم هایی رو که بعد از خوندن پنج صفحه از کتاب "هویت" پرتش میکنند یک سمت و میگن:«این مزخرفات دیگه چیه!» (تازه اگر خیلی مودب باشند.)
ایا این مسئله باعث میشه که من فکر کنم ارزش گذاری من ارزشمند و ارزش گذاری اون شخص مقابل من کاملا بی ارزش و در اثر کمبود درک و شعور و سطح فرهنگ هست؟ یا باید بپذیرم که روح انسان در شرایط مختلف میتونه با آثار مختلفی به دلایل متفاوت روانشناختی و رفتاری و تربیتی رابطه ی عمیق برقرار کنه و از اون لذت ببره؟
نکته ی پایانی که باید البته از قلم نندازیم این هست که خب برای چی باید کسی رو نقد کنیم؟ نقد بخاطر ایجاد پیشرفت در یک اثر اتفاق میفته و نه چیز دیگه. خیلی خوب خواهد بود که ما از نظر چهارچوب های مشخص هنری، یک اثر رو نقد کنیم و نه صرفا بر طبق سلایق و علایق شخصی. شما میتونید فکر کنید که داستان های امروزی و رمان های عاشقانه ی زرد "چطور میتونن خودشون رو تبدیل به یک کار بهتر بکنن؟" و در مورد این بحث کنید. میتونید از این بحث کنید که دیالوگ نویسی در یک رمان یا فیلمنامه با چنین شرایط و ضوابطی زیباتر میشه و نویسنده ی همون اثر میتونه از این تکنیک ها و چارچوب ها استفاده بکنه برای یک کار بهتر. اما با گفتن این جملات و داشتن این فکر ها چیزی جز یک فریب ذهنی نیست: فلان نویسنده یا کارگردان جایزه ای نبرده و یا جایزه برده و همه دارن ازش تعریف میکنن، فلان کتاب به چاپ پنجاهمش رسیده پس حتما من از خوندنش لذت خواهم برد. این فیلم توسط اکثر منتقدین تایید شده حتما یه چیزی داشته که اینطور ازش تمجید شده!
باید بدونیم که هنر ابعاد وسیعی داره، شاید خیلی ما از ما ذوق و سلیقه ی فردی یا محتوا و دغدغه های ذهنی یک نویسنده ی بزرگ یا تازه کار رو ندونیم اما چیزی که مشخصه اینه که به هیچ وجه امتیاز گذاری های سلیقه ای و نقد های غیر فرمیک ما به یک اثر، تاثیری در خوب یا بد بودن اون کار در نظر عده ی بسیاری از مردم نخواهد داشت...