مهرداد قربانی | نویسنده
خواندن ۳ دقیقه·۲۴ روز پیش

آیا روابط عاشقانه را می‌شود با دارو ترمیم کرد؟

سال ۲۰۷۸ است. روابط عاشقانه دیگر مانند گذشته نیستند. هیچ‌کس نگران فراموش شدن، سرد شدن یا از بین رفتن هیجان اولیه نیست. عشق، چیزی است که می‌توان آن را در بسته‌های کوچک، با دوزهای مشخص، از داروخانه‌های رسمی یا بازارهای زیرزمینی تهیه کرد.

«آموریکس» اولین دارویی بود که این تغییر را آغاز کرد. دانشمندان پس از دهه‌ها تحقیق، قرصی ساختند که میزان اکسی‌توسین، دوپامین و سروتونین را در مغز تنظیم می‌کند، درست همان ترکیباتی که هنگام عاشق شدن به طور طبیعی ترشح می‌شوند. هر بار که یکی از طرفین احساس می‌کرد شعله‌های احساساتش رو به خاموشی است، کافی بود یک قرص کوچک مصرف کند و همه‌چیز دوباره زنده می‌شد: قلب دوباره می‌تپید، دست‌ها عرق می‌کردند و آن حس فراموش‌شده‌ی تعلق بازمی‌گشت.

اما آیا این عشق واقعی بود یا فقط مغزمان را فریب می‌دادیم؟ این سوالی بود که همیشه در ذهن من باقی می‌ماند.

دنیایی که در آن عشق مصنوعی است

در این آینده، مصرف دارو برای حفظ روابط یک هنجار شده است. دولت‌ها قوانینی وضع کرده‌اند تا اطمینان حاصل کنند که مصرف «آموریکس» فقط با تجویز روان‌پزشکان مجاز است. افراد باید تست‌های روان‌شناختی بدهند تا مشخص شود که آیا صلاحیت مصرف این دارو را دارند یا خیر. اما همان‌طور که همیشه در تاریخ اتفاق افتاده، بازار سیاه نسخه‌های قوی‌تر و غیرقانونی‌تری از این دارو را ارائه می‌دهد، بدون نیاز به نسخه و محدودیت‌های دولتی.

شرکت‌های داروسازی این قرص‌ها را با شعارهایی تبلیغ می‌کنند که دیگر به نظر مردم عجیب نمی‌آید: «عشق را زنده نگه دارید»، «بهترین لحظات را بازسازی کنید»، «دیگر نگران کم‌رنگ شدن احساسات نباشید». جامعه‌ای شکل گرفته که در آن جدایی‌ها دیگر بر اساس احساسات واقعی نیستند، بلکه بر اساس دسترسی به دارو تعیین می‌شوند.

داستان من و النا

من و النا پنج سال بود که با هم بودیم. رابطه‌ای که آرام‌آرام رنگ می‌باخت، درست مانند هر رابطه‌ی دیگری که زمانی سرشار از شور و حرارت بود. النا اولین کسی بود که پیشنهاد داد آموریکس را امتحان کنیم. می‌گفت که دیگر حوصله‌ی بحث‌های بی‌پایان، خستگی‌های احساسی و تلاش‌های مداوم برای حفظ رابطه را ندارد. «چرا باید درد بکشیم وقتی راه‌حلش وجود دارد؟» حق با او بود، مگر نه؟

اولین بار که قرص را مصرف کردم، جادویش را باور نکردم. ناگهان نگاه النا برایم پر از جذابیت شد، درست مثل روزهای اول. دست‌هایش را که لمس می‌کردم، انگار دوباره همان احساس گرما و امنیت را داشتم. خنده‌هایش در گوشم موسیقی شدند و فکر جدایی، مانند سایه‌ای که در نور محو شود، کاملاً از ذهنم ناپدید شد.

اما چیزی در اعماق ذهنم مرا آزار می‌داد. اگر مصرف قرص را متوقف می‌کردیم چه اتفاقی می‌افتاد؟ آیا واقعاً به هم تعلق داشتیم یا فقط وابسته به تأثیرات شیمیایی بودیم؟

عواقب یک انتخاب

هفته‌ها گذشت، و همه‌چیز بی‌نقص بود. اما یک شب، قرص‌ها تمام شدند. داروخانه اعلام کرد که یک نقص در تولید جدید رخ داده و توزیع متوقف شده است. اولین روز بدون قرص، کمی عجیب اما قابل تحمل بود. اما روز دوم، فاصله‌ی میان ما شروع به آشکار شدن کرد. سکوت‌های بین حرف‌هایمان طولانی‌تر شد، نوازش‌ها کمتر و لبخندها محو. روز چهارم، چیزی را که از آن می‌ترسیدم فهمیدم: عشق ما بدون آن قرص‌ها دیگر وجود نداشت.

من و النا تصمیم گرفتیم آزمایش کنیم. یک ماه بدون قرص. به خودمان قول دادیم که اگر هنوز هم یکدیگر را می‌خواستیم، دیگر هرگز به آن وابسته نشویم. اما چیزی که اتفاق افتاد ترسناک‌تر از هر چیزی بود که تصورش را می‌کردم. وقتی قرص‌ها را کنار گذاشتیم، دیگر چیزی میان ما باقی نمانده بود. ما دو غریبه‌ای بودیم که در یک خاطره گیر افتاده بودند.

النا زودتر از من تسلیم شد. دوباره سراغ قرص‌ها رفت. اما من... نتوانستم. نمی‌خواستم عشقی را که تنها در اثر یک دارو زنده می‌ماند، ادامه دهم. در نهایت، ما جدا شدیم.

عشق واقعی یا وابستگی شیمیایی؟

چند ماه بعد، وقتی به گذشته نگاه می‌کنم، به یاد کلماتی می‌افتم که روزی در یک کتاب خوانده بودم:

«عشق، ارزشی دارد چون غیرقابل کنترل است.»

شاید بتوان با دارو شور و هیجان را بازسازی کرد، اما چیزی که عشق را واقعی می‌کند، همان لحظات دشواری است که با وجود همه‌ی مشکلات، همچنان کنار هم می‌مانیم. عشق، چیزی بیش از واکنش‌های شیمیایی مغز است؛ چیزی است که اگر واقعاً وجود داشته باشد، نیازی به قرص‌ها برای زنده ماندن ندارد.

Mim.Qorbani@Gmail.com - @Boredmim
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید