
در جهانی که بهطرز هیجانزدهای به دنبال سرگرمی، بهرهوری و نوآوری است، هیچچیز به اندازهی شستن یک ظرف خستهکننده نیست. حرکتی تکرارشونده، خیس و نهچندان الهامبخش. اگر نتوان آن را به استوری اینستاگرام تبدیل کرد، آیا واقعاً اتفاقی افتاده؟ اگر کسی نداند امروز سه نوبت ظرف شستهاید، آیا کارتان بیثمر بوده است؟
اما درست همینجا، درون همین خستگی و بیخبری، معنایی آرام و کهن سر برمیآورد.
در شستن ظرفها، جارو کشیدن، تا کردن لباسها یا پاک کردن بخار آینه، چیزی نهفته است که اغلب نادیده گرفته میشود: تکرار، و در تکرار، نوعی مراقبه. کارهای خانگی ممکن است در ظاهر ضدفلسفه بهنظر برسند، اما درست همانند وردهایی که راهبان بودایی زمزمه میکنند، نظم و پایداریشان در خدمت نوعی آگاهی عمیق است. هر بار که اسفنج را بر سطح بشقاب میکشید، درواقع نه ظرف که خود را صیقل میدهید.
وقتی جهان معنای خود را گم میکند، تکرار به آن معنا میبخشد.
همانطور که انسان بدوی از طریق مناسک شکار، هویت خود را تعریف میکرد، انسان مدرن -یا دقیقتر، انسان درماندهی قرن بیستویکمی- در مناسک خانهداری به نوعی از بازسازی روانی دست مییابد. ظرفشستن شاید مهمترین این مناسک باشد: کاری است که بیهیچ ادعایی، بینیاز از ابزار دیجیتال و بدون تأخیر، نتیجه میدهد. میتوان گفت ظرفها یکی از معدود چیزهاییاند که اگر برایشان وقت بگذارید، پاسخ میدهند.
مناسک، فقط در معابد یا مسجدها نیستند. گاهی، در سینک ظرفشوییاند.
جامعه مدرن همواره به دنبال بیرونکشیدن انسان از خانه است؛ به خیابان، بازار، شبکههای اجتماعی. اما شاید خانه، با همهی کارهای بهظاهر حقیرش، آخرین سنگر انسان باشد برای معنا. جایی که هنوز میشود با حرکت منظم دستان، با فوم کف ظرفشویی، با صدای ملایم برخورد آب با استیل، نوعی صلح ساخت. یک سکوت کاربردی. یک عرفان زمینی.
از همینروست که بسیاری از رواندرمانگران و مربیان ذهنآگاهی، انجام آگاهانهی کارهای خانه را توصیه میکنند. نه از سر اجبار، که به قصد حضور. «با حضور کامل ظرف بشوی»، یعنی به جای آنکه درگیر مرور بحث صبح با رئیس باشی، یا نگران پیامی که بیپاسخ مانده، ببینی لیوانی که میشویی چه شکلی دارد. صدای شرشر آب را بشنوی. به دمای آن دقت کنی. به معنای حضور در لحظه، از طریق کوچکترین و عادیترین چیزها.
از مدیتیشن سکوت تا ظرفشویی مدرن: جهان، اشتیاقی دیرین به توقف دارد.
در کتابهای دینی، همواره مناسکی برای پاکی تعریف شده است. وضو، غسل، تطهیر. آیا ظرفشستن هم شکلی از «طهارت تمدنی» نیست؟ آیا نمیشود آن را تطهیر نظمیافتهی جهان آشوبزدهی خانه نامید؟ اینهمه وسواس بر «مرتب بودن خانه»، شاید تنها میل به کنترل نیست، بلکه نوعی تمایل به بازیابی معنا از دل آشفتگی است.
در جهانی که هر لحظهاش مملو از انتخاب و پُر از اخبارِ ناراحتکننده است، کاری ساده و تکراری مثل شستن ظرفها، درست مثل بستن بند کفش، یا مرتبکردن کتابها، به ما یادآوری میکند که هنوز میتوان از نو آغاز کرد. هنوز چیزی هست که در آن اشتباهی رخ نمیدهد. هنوز میتوان جهانی کوچک، و البته منظم داشت.
و شاید، در آخر، بتوان گفت که ظرفشستن، بهرغم ظاهری پست و وظیفهای خانهدارانه، نوعی مدیتیشن است. مدیتیشنی اجباری، ولی نه بیمعنا. آیینی که هر بار ما را به زندگی بازمیگرداند.