ویرگول
ورودثبت نام
مهرداد قربانی
مهرداد قربانیMim.Qorbani@Gmail.com - @Boredmim
مهرداد قربانی
مهرداد قربانی
خواندن ۴ دقیقه·۸ ماه پیش

آیا ما واقعاً با دیگران ارتباط برقرار می‌کنیم؟ تردیدی زبان‌شناسانه در تجربه‌ی ارتباط

آیا تا به‌حال فکر کرده‌ای که شاید تمام گفت‌وگوها، لبخندها، حرف‌ها و پیام‌ها فقط بازی‌هایی برای احساس نزدیکی‌اند، نه خود نزدیکی؟
ما با دیگران حرف می‌زنیم، می‌نویسیم، نگاه می‌کنیم، لبخند رد و بدل می‌کنیم، دل می‌دهیم و گاه دل می‌بازیم—همه برای آن‌که حس کنیم به هم متصلیم.
در دنیایی که ارتباط، نخ نامرئی میان آدم‌هاست و پایه‌ی زندگی اجتماعی و احساسی ما را می‌سازد، این پرسش آرام و خطرناک در گوشمان زمزمه می‌کند:
آیا واقعاً با دیگری ارتباط برقرار می‌کنیم؟ یا فقط به تصویری که از این ارتباط در ذهن داریم دل خوش کرده‌ایم؟

زبان: بازیِ نشانه‌ها، نه انتقال معنا

از منظر زبان‌شناسی، آنچه ما "ارتباط" می‌نامیم، درواقع نوعی ترجمه‌ی ناقص ذهن به نشانه است؛ و سپس بازخوانی ناقص آن نشانه توسط دیگری.
یعنی ما آنچه در ذهن داریم—یک تجربه، یک احساس، یک فکر—را به‌زبان درمی‌آوریم، و دیگری آن زبان را با ذهنیت خود تفسیر می‌کند.
اما بین آنچه «می‌خواهیم بگوییم»، «آنچه می‌گوییم»، و «آنچه شنیده می‌شود»، همیشه فاصله‌ای ژرف وجود دارد.
و این فاصله، بستری‌ست برای تمام سوء‌تفاهم‌ها، ایهام‌ها، دروغ‌ها و حتی شعرها.

در واقع، زبان نه پلی مطمئن، بلکه پلی لرزان از جنس حدس و گمان است. ما امیدواریم که مخاطبمان، مراد ما را بفهمد. اما هیچ ضمانتی نیست. به تعبیر رولان بارت، «زبان همواره از معنا عبور می‌کند، بی‌آنکه آن را تمام و کمال حمل کند.»

چرا ارتباط واقعی از نظر زبان‌شناختی ناممکن است؟

۱. زبان، ابزاری ناکامل است

زبان نمی‌تواند جهان درون ما را با تمام جزئیات و دقت رمزگذاری کند.
شما ممکن است بگویید «غمگینم»، اما این واژه نمی‌تواند هزار لایه‌ی احساسی، تاریخی، جسمی و ذهنیِ غمِ شما را در خود بگنجاند.
آنچه منتقل می‌شود، فقط سایه‌ای از آن احساس است—سایه‌ای لرزان و گاه گمراه‌کننده.

۲. معنا در ذهن شنونده ساخته می‌شود

هر واژه، برای هر فرد، سابقه‌ای دارد.
وقتی کسی می‌گوید «خانه»، ذهن من شاید به فضای امنی در کودکی‌ام می‌رود؛ ذهن تو شاید به اتاقی پر از سکوت و جدایی.
یعنی حتی ساده‌ترین واژه‌ها، حامل تاریخچه‌ها، فرهنگ‌ها و تجربه‌های کاملاً شخصی‌اند.
در نتیجه، حتی اگر واژه‌ها یکی باشند، معناها الزاماً یکی نیستند.

۳. بیشتر ارتباط ما غیرزبانی‌ست

اشاره‌ها، مکث‌ها، لبخندها، زبان بدن، سکوت‌ها و زیرصداهای جمله‌ها—همه نقش مهمی در انتقال معنا دارند.
اما این عناصر، ناپایدار و وابسته به موقعیت‌اند. چیزی که در سکوت من هست، شاید برای تو معنای دیگری داشته باشد.
زبان‌شناسی کاربردی نشان می‌دهد که ارتباط، بسیار فراتر از واژه‌هاست—و از همین‌رو، بسیار آسیب‌پذیرتر.

۴. بافت (Context)، همیشه مبهم و شخصی‌ست

هیچ جمله‌ای بدون بافت معنایی ندارد. اما این بافت، در ذهن گوینده و شنونده ممکن است کاملاً متفاوت باشد.
من در جمله‌ای طنز می‌گویم: «چقدر امروز انرژی داری!»
تو ممکن است آن را کنایه‌آمیز یا حتی طعنه‌آمیز بشنوی.
در نتیجه، جمله‌ی من و دریافت تو از آن، در دو جهان جداگانه اتفاق افتاده‌اند.

اگر چنین است، پس آیا ارتباط فقط یک توهم جمعی‌ست؟

نه کاملاً.
اما باید پذیرفت آنچه ما «ارتباط واقعی» می‌نامیم، اغلب نه تحقق آن، بلکه تلاش برای تحقق آن است.
تلاشی عاشقانه و گاه تراژیک برای لمس ذهن و دل دیگری، بی‌آنکه مطمئن باشیم هرگز به آن رسیده‌ایم.

شاید از این روست که بسیاری از تجربه‌های عمیق انسانی—از عشق گرفته تا دوستی، از تربیت گرفته تا خشم و دلخوری—لبریز از سوء‌تفاهم‌اند.
ما همواره می‌خواهیم دیده، شنیده، درک شویم. اما در بهترین حالت، آنچه دریافت می‌کنیم، تصویری از ما در ذهن دیگری‌ست—نه خود واقعی ما.

پس چرا باز هم حرف می‌زنیم، می‌نویسیم، دوست می‌داریم؟

زیرا این تلاش، خود بخشی از انسان بودن ماست.
حتی اگر بدانیم که هیچ‌گاه به درک کامل نخواهیم رسید، باز هم می‌کوشیم.
درست مانند شعر، که نه از آن رو زیباست که چیزی را «دقیق» منتقل می‌کند، بلکه از آن رو که به نزدیکی، به اشاره، به احساس هم‌دلی نزدیک می‌شود.

ما از طریق تلاش برای ارتباط، با خودمان صادق‌تر می‌شویم. هر تلاش ناکام برای فهمیدن دیگری، ما را با ناکامی خودمان روبه‌رو می‌کند.
و شاید همین رنجِ ناتوانی در انتقال کامل خود، ما را انسان‌تر می‌کند.

نوعی خوش‌باوری زبانی

می‌توان گفت: ارتباط انسانی، نوعی خوش‌باوری زبانی‌ست.
ما باور داریم که کسی آن‌سوی واژه‌ها، ما را خواهد فهمید.
حتی اگر در نهایت، فقط بخش کوچکی از ما را درک کند، همین بخش کوچک، برای دوام آوردن کافی‌ست.

این‌که دو نفر، با تمام فاصله‌ها، تلاش کنند به هم نزدیک شوند—نه در جسم، بلکه در معنا—خود نوعی تجربه‌ی اصیل انسانی‌ست. تجربه‌ای که پر از خطا، ابهام و شکست است؛ اما با همه‌ی این‌ها، همچنان ارزشمند و زیباست.

نکته‌ی پایانی: ارتباط به‌مثابه تلاش، نه تحقق

در پایان می‌توان گفت:
ارتباط واقعی، شاید ناممکن باشد. اما تلاشی که برای آن می‌کنیم، عمیقاً انسانی و حتی مقدس است.
ما همواره در حال ترجمه‌ی خود هستیم؛ گاه با زبان، گاه با نگاه، گاه با سکوت.
و در این فرایند دائمیِ ناتمام، هر بار بخشی از خود را می‌شناسیم، بخشی را گم می‌کنیم، و بخشی را هدیه می‌دهیم.

پس نه، شاید ما هیچ‌گاه به‌طور کامل با دیگری مرتبط نشویم.
اما این‌که همچنان تلاش می‌کنیم، شاید بهترین تعریفی باشد که از انسان می‌توان داشت.

ارتباطزبانزبان‌شناسیفلسفهروانشناسی
۱۸
۲
مهرداد قربانی
مهرداد قربانی
Mim.Qorbani@Gmail.com - @Boredmim
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید