ویرگول
ورودثبت نام
مهرداد قربانی
مهرداد قربانیMim.Qorbani@Gmail.com - @Boredmim
مهرداد قربانی
مهرداد قربانی
خواندن ۳ دقیقه·۸ ماه پیش

لذت پنهانِ شکست‌خوردن در ملأعام

در جهانی که ارزش افراد را با نمودهای بیرونی موفقیت می‌سنجند، شکست‌خوردن در خلوت به‌اندازه‌ی کافی خجالت‌آور هست؛ اما شکست‌خوردن در ملأعام، انگار یک فاجعه‌ی وجودی‌ است. ما همیشه آموخته‌ایم که اگر قرار است بیفتی، کسی نبیند. اگر زمین خوردی، دست‌کم بلند شو و تظاهر کن که چیزی نشده. اما عجیب است: برخی از معنا‌دارترین لحظه‌های زندگی‌ ما همان‌هایی‌اند که در برابر چشم دیگران شکست خورده‌ایم. آیا ممکن است رنجِ ملأعام، لذتی پنهان در دل خود داشته باشد؟

از کمدی اشتباهی تا زایش هویت

بازیگر جوانی در یکی از اجراهای زنده‌اش، در مقابل چشم صدها نفر دچار فراموشی کامل شد؛ دیالوگ‌ها را از یاد برد، نفسش بند آمد، نگاهش یخ زد. تا پیش از آن شب، در حاشیه بود؛ بازیگری معمولی با آرزوی شهرت. اما فردای آن اجرا، ویدیوی این شکست دست‌به‌دست چرخید. طنز تلخ ماجرا، بازی را برگرداند. حالا همه درباره‌اش حرف می‌زدند. نه به‌خاطر توانایی‌اش، بلکه به‌خاطر شکست‌خوردنش.

این ماجرا مصداق پدیده‌ای است که روان‌شناسان اجتماعی از آن به‌عنوان «سرایت عاطفی» نام می‌برند. تماشای درد، به‌ویژه وقتی واقعی و بی‌پرده باشد، واکنش همدلانه‌ای در ما برمی‌انگیزد. شاید به همین دلیل است که مخاطبان در مواجهه با فردی که در برابر چشمشان شکست خورده، نه‌فقط حس ترحم، بلکه احساسی از نزدیکی و حتی احترام تجربه می‌کنند.

فروپاشیِ قهرمان و میل تماشاگر

در سطحی دیگر، تماشای شکست یک فرد در ملأعام، لذت خفیفی نیز برای تماشاگر دارد؛ لذتی که به قول رولان بارت، در حاشیه‌ی اخلاقیات می‌ایستد. این لذت، ترکیبی از حس برتری و آسودگی‌ست: «او هم، مثل ما، خطاپذیر است.»

شاید به همین دلیل است که رسانه‌ها، به‌ویژه رسانه‌های دیجیتال، شیفته‌ی نمایش لحظات شکست‌اند: زنی که در مصاحبه زنده گریه می‌کند، استادی که در میان جمع گاف می‌دهد، رییس‌جمهوری که از پله‌ها می‌افتد. این لحظات، آیین‌های فروپاشی‌اند؛ و ما، همان‌قدر که از بالا رفتن قهرمان‌ها لذت می‌بریم، در خفا از سقوط‌شان هم کیف می‌کنیم.

جایی که نقاب می‌افتد

اما برای خودِ فرد چه؟ چه لذتی می‌تواند در برهنه‌شدنِ این‌چنینی باشد؟ شاید پاسخ در چیزی نهفته باشد که فیلسوفان اگزیستانسیالیست درباره‌ی «اصالت» گفته‌اند. شکست در ملأعام، نقاب را کنار می‌زند. آدمی را وادار می‌کند یا به دفاع برخیزد یا بپذیرد که بی‌پرده دیده شده است. و در این پذیرش، چیزی شبیه آزادی اتفاق می‌افتد.

وقتی دیگر چیزی برای پنهان‌کردن نیست، بازی تمام می‌شود. ماسک‌ها کنار می‌روند. و چه‌بسا برای اولین‌بار، خودت باشی. این همان چیزی‌ است که ژیژک آن را «لحظه‌ی حقیقت» می‌نامد؛ لحظه‌ای که ساختارهای معنا در هم می‌شکنند و ما با امر واقعی روبه‌رو می‌شویم.

لذتِ پنهان: نه از جنس موفقیت، بلکه از جنس رهایی

شکست در ملأعام، برخلاف ظاهر تحقیرآمیزش، گاه دربردارنده‌ی نوعی رهایی‌ست. چرا که پس از آن، چیزی برای اثبات‌کردن باقی نمی‌ماند. دیگران بدترینِ تو را دیده‌اند، و هنوز زمین نچرخیده. این تجربه، اگرچه دردناک است، اما انگار نقشی شفا‌بخش دارد: فروپاشیِ تصویر ساختگی از خود، می‌تواند به تولد تصویری اصیل‌تر منجر شود.

چنان‌که روان‌درمانی‌های مبتنی بر آسیب‌پذیری نیز تأکید دارند، «آسیب‌پذیر بودن»، گرچه در جامعه‌ای که قدرت را با کنترل برابر می‌داند دشوار است، اما می‌تواند پیوندهایی واقعی و انسانی‌تر خلق کند. این همان چیزی‌ است که بسیاری از افراد، پس از افشای عمومی شکست‌هایشان (چه در سخنرانی، چه در مقاله، چه در اعتراف‌نامه‌ای ناگهانی) تجربه می‌کنند: بازگشت به خود.

پایانِ نمایش، آغاز خود بودن

شاید بتوان گفت شکست در ملأعام، پایانی‌ست بر یک تئاتر طولانی. جایی که دیگر نمی‌توان نقش را ادامه داد. و همین توقف، دردناک اما نجات‌بخش است.

در روزگار ما که همه‌چیز به «برندسازی شخصی» فروکاسته شده، شکستِ عمومی، یادآوری ناخواسته‌ای است که ما بیش از برند، انسان‌ایم؛ با لحظه‌هایی از لکنت، خجالت، گریه و سقوط. و شاید دقیقاً همین لحظات‌اند که بیشترین نزدیکی را میان ما خلق می‌کنند.

شکست در ملأعام، نوعی آینه است؛ آینه‌ای که، اگر شهامت نگریستن در آن را داشته باشیم، نه تصویری ایده‌آل، بلکه تصویری انسانی‌تر از خودمان به ما نشان می‌دهد. و این شاید لذت پنهانِ واقعی ماجرا باشد: نه لذتِ دیده‌شدن، بلکه لذتِ فهمیده‌شدن، حتی در شکستن.

شکستزندگیخودشناسیروانشناسینویسندگی
۱۵
۴
مهرداد قربانی
مهرداد قربانی
Mim.Qorbani@Gmail.com - @Boredmim
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید