صحبت کردن در مورد روابط عاطفی بدون پرداختن به تأثیرات تروما و ضربات روحی، تقریبا امری ناممکن است. اما ضربات روحی چه ارتباطی با روابط عاطفی ما دارند؟ در واقع ضربات روحی میتوانند بر نحوهی ارتباط شما با دیگران و جهانبینی شما در حالت کلی تأثیر بگذارند. به صورت مختصر، تروما بهعنوان «یک رویداد یا تجربهی استرسزا که احساس امنیت و سلامت فرد (روانی و جسمی) را تهدید میکند.» تعریف میشود.
تروما یا ضربهی روحی میتواند بر دیدگاه شما نسبت به خودتان، جهان پیرامونتان و روابط شما با دیگران تأثیر بگذارد. در واقع تروما میتواند بر نحوهی ارتباط و پاسخگویی شما نسبت دیگران تأثیر بگذارد. پاسخهای ناشی از ضربهی روحی میتوانند منجر به بروز رفتارها و الگوهای فکری مخربی شود که ایجاد روابط معنادار را برای فرد دشوار میکنند. ضربهی روحی قابل پردازش و بهبود است، اما به زمان و تعهد فرد نیاز دارد.
در ادامهی این مقاله، ۵ تأثیر مخرب تروما یا ضربههای روحی بر زندگی و روابط عاطفی ما بررسی شده است. برای آشنایی بیشتر با این تأثیرات مخرب با ما همراه باشید.
قبل از اینکه به سراغ ۵ تأثیر مخرب تروما بر زندگی و روابط عاطفی برویم، چند نکته وجود دارد که یادآوری آنها مهم است.
۱- تروما یک واقعه ذهنی و فردی است؛ آنچه که ممکن است برای یک فرد آسیبزا باشد برای شخص دیگر ممکن است آسیبزا نباشد.
۲- تروما میتواند روی هر فرد تأثیر متفاوتی بگذارد.
۳- تشخیص یا تصدیق وجود ضربه روحی دربارهی برخی از افراد دشوار است؛ بهخصوص اگر شخصی در ظاهر «سالم» به نظر برسد و بتواند در زندگی روزمره خود عملکرد نسبتا خوبی داشته باشد. ضربات روحی میتواند شامل کودک آزاری، از دست دادن پدر و مادر، جدایی از خانواده، رویارویی با بیماریهای حاد، مورد سوءاستفاده قرار گرفتن، غم و اندوه، تصادفات رانندگی، آزار و اذیت در محل کار یا آزار و اذیت در کودکی باشد.
حالا دربارهی تأثیرات تروما بر زندگی افراد بخوانید.
ضربهی روحی میتواند منجر به احساس بیاعتمادی فرد نسبت به دیگران و یا خودش شود. این مسأله میتواند در قالب الگوی دلبستگی فرد نمود پیدا کند، یعنی چگونگی ارتباط فرد با دیگران در قالب یک رابطه (بهعنوان مثال الگوی دلبستگی اضطرابی، اجتنابی و یا ایمن). عدم اعتماد ممکن است باعث شود که شما غالبا نیت و صداقت طرف مقابل خود را زیر سؤال ببرید یا به دنبال نشانههای از خیانت در رابطهتان باشید. این مسأله همچنین میتواند اعتماد شما به قدرت قضاوت و تصمیمگیری خودتان را تحت تأثیر قرار داده و آنها را مخدوش کند. همچنین به واسطهی یک ضربهی روحی ممکن است شما اعتمادتان را نسبت به خودتان و تواناییهایتان در مدیریت روابط از دست بدهید.
نمونههایی از بیاعتمادی در روابط عاطفی: زیر سؤال بردن مداوم میزان علاقه یا تعهد همسر، درخواست نگاه کردن یا بررسی تلفن شریک عاطفی، وسواس بیش از حد دربارهی مکالمهها و کلمات شریک عاطفی، تجزیه و تحلیل بیش از حد سخنان و نظرات شریک عاطفی، پرسش بیش از حد یا چک کردن روابط طرف مقابل.
تروما یا ضربهی روحی میتواند لطمات جدی و بزرگی به عزت نفس و احساس خود ارزشمندی فرد وارد کند. هنگامی که یک یا چند رویداد آسیبزا را به طور متوالی تجربه میکنید، این مسأله میتواند منجر به بروز باورهای خود محدودکننده و احساس شرم شود. این مسأله ممکن است که باعث شود بیان خواستههای خودتان در رابطه و تعیین مرزهای سالم، برای شما دشوار شود. در واقع این ضربات روحی میتواند امکان داشتن و تجربه کردن یک رابطهی «سالم» را برای شما دشوار کند. وقتی که سطح عزت نفس شما پایین باشد، معمولا استانداردها یا انتظارات خود را در روابط عاطفی پایین میآورید، زیرا به این مسأله باور ندارید که شما «لایق» یک رابطهی خوب و سالم هستید، یا اینکه احساس میکنید برای طرف مقابلتان به اندازهی کافی خوب نیستید.
نمونههایی از عزت نفس پایین در روابط عاطفی: وارد رابطه شدن با دیگران فقط برای دریافت حس تأیید و اعتبار، تجربه کردن روابط ناسالم به صورت مداوم، بیتوجهی به برخی امور مهم از قبیل (رفتارهای ناسالم یا منفی طرف مقابل در رابطه)، بیان نکردن نیازها و خواستههای خود، پذیرش تقصیر دربارهی مواردی که واقعا تقصیر شما نبوده، رفتارهای منفی طرف مقابل یا شریک زندگی خود را درونیسازی یا شخصیسازی کردن.
تروما یا ضربهی روحی باعث فعال شدن آمیگدالا و سیستم عصبی سمپاتیک میشود (مکانیسم جنگ یا گریز). اگرچه این پاسخ در مواقع بحرانی مفید است و برای ایمن نگه داشتن ما و محافظت از ما در برابر تهدیدات مفید است، اما وقایع آسیبزا در صورت عدم پردازش صحیح یا پاکسازی کامل از ذهن، میتوانند منجر به عملکرد بیش از حد این مکانیسم بحرانی شوند. آمیگدالای فعالشده میتواند منجر به اضطراب یا علائم هراس (بهعنوان مثال عصبی شدن، تحریکپذیری، بیقراری) و افکار سرزده (بهعنوان مثال افکار فاجعهبار، تعمیم بیش از حد اتفاقات منفی، غرق شدن در تجارب مربوط به گذشته) شود.
در این حالت که عملکرد آمیگدالا بیش از حد افزایش یافته، شما به طور ناخودآگاه تمایل و گرایش بیشتری به حالات تهاجمی و تدافعی پیدا میکنید و ممکن است در هر موقعیتی سریع شروع به دعوا یا مشاجره کنید. همچنین این وضعیت ترسناک ممکن است حضور کامل در لحظه و تجربه کردن زمان حال را برای شما دشوار کند. شما ممکن است همیشه در فکر این باشید که دو قدم جلوتر چه اتفاقی ممکن است رخ بدهد تا از مشکلات یا هر گونه درد احتمالی پیشگیری کنید. این حالت دقیقا همان جایی است که رفتارهای خود تخریبی میتواند شروع شود؛ افکاری مثل این: «من میخواهم رابطه را قبل از اینکه طرف مقابل آن را خاتمه دهد، تمام کنم تا به این شکل از درد و رنج طرد شدن نجات پیدا کنم».
نمونههایی از ترس در روابط عاطفی: رفتارهای تکانشی (پایان دادن به یک رابطه به خاطر ترس، متهم کردن شریک زندگیتان به مسائل مختلف آن هم بدون دلیل)، پرهیز از تعهد، فکر کردن دربارهی اینکه اگر طرف مقابل فلان کار را بکند چه اتفاقی میافتد و اندیشیدن دربارهی تمام حالات و اتفاقات بد ممکن.
تروما و ضربههای روحی همچنین میتواند منجر به احساس ناامیدی شود. شما ممکن است به واسطه یک ضربه روحی، ایمان به خود و اینکه میتوانید یک زندگی شاد و سالم داشته باشید را از دست بدهید. اکثر افرادی که چنین طرز تفکر یا نگرش ناامیدانه و منفی نگرانهای پیدا میکنند از این احساس لذتی نمیبرند اما پس از یک واقعهی آسیبزا یا ترومای بزرگ، افراد واقعا احساس میکنند که دیگر هیچ اتفاق خوبی رخ نخواهد داد. در این شرایط ممکن است متوجه شوید که به واسطهی آشنایی با یک فرد جدید یا ورود به یک رابطهی عاطفی جدید، انگیزه و امید چندانی ندارید. شما همچنین ممکن است پیش از آنکه فرصت آشنایی کامل با طرف مقابل را پیدا کنید، پیش فرضهای منفی زیادی درباره او و رابطه جدیدتان را در ذهن خود شکل دادهاید.
نمونههایی از بروز احساس ناامیدی در روابط عاطفی: انتظارات بیش از حد پایین از شریک عاطفی و رابطه، ناتوانی در تصور کردن آیندهای مشترک با شخص دیگر، داشتن پیشفرضهای کلی دربارهی شخصیت طرف مقابل (مثلا «همه مردان/ زنان ____ هستند»، «این کار هرگز نتیجهای نخواهد داد»)، احساس ناامیدی روی تجربهی حضورتان با شریک عاطفی و تمام احساسات مثبت ناشی از حضور او در زندگی شما تأثیر گذاشته و تمام لذات شما را به چالش میکشد.
تروما یا ضربه روحی میتواند باعث احساس تنهایی و قطع ارتباط شود. پس از یک واقعه آسیبزا فرد حتی در حضور دیگران و در میان جمع هم ممکن است احساس تنهایی شدید کند. معمولا این مسأله به خاطر شکلگیری این باور اساسی است که دیگر هیچکس هرگز نمیتواند با شما ارتباط برقرار کند یا آنچه را که از سر گذرانده یا تجربه کردهاید، درک کند. یا حتی ممکن است برای شما سخت باشد که به لحاظ عاطفی چیزی را احساس کنید. این مسأله معمولا به دلیل تفکیکی روانی است که ممکن است اتفاق بیفتد (بهعنوان مثال تجربه کردن احساس خارج بودن از بدن، عدم حضور در لحظه حال، احساس پوچی یا بیحسی). در نتیجه، روابط عاطفی ممکن است برای فرد تا حدودی سخت و فریبنده باشند زیرا احساس ارتباط با شخص دیگر و تجربهی صمیمیت واقعی در چنین شرایطی دشوار است.
مثالهایی از احساس تنهایی و قطع شدن ارتباط در روابط عاطفی: وجود چالشهایی که بین شما و شریک زندگیاتان فاصله ایجاد میکند، احساس دیده نشدن یا درک شدن از طرف شریک زندگی، سرمایهگذاری عاطفی نسبت به یک شخص جدید یا ورود به رابطهی جدید را با دشواری مواجه میکند، به واسطهی این احساس قادر به لذت بردن از رابطه جنسی یا صمیمیت نیستید.
آیا این موارد برای شما آشنا است؟ در هر صورت خبر خوب این است که تروما و ضربههای روحی شما قابل درمان و بهبود است. ممکن است در برابر حل فصل مشکلات روحی خود مقاومت کنید، اما باید به خاطر داشته باشید که تفکر دربارهی مشکلات روحی و رسیدن به درک عمیقتری از اینکه شما که هستید و چرا این افکار به سراغتان میآیند، از اهمیت زیادی برخوردار است. تنها در این صورت است که میتوانید به جلو حرکت کرده و برخی از این الگوها و رفتارهای آموخته شده را که ممکن است مانع شما شده باشند، تغییر دهید.