مهرداد قربانی | نویسنده
خواندن ۲ دقیقه·۹ روز پیش

یادداشتی در سوگِ یادداشت‌های از‌دست‌رفته

آدم که وبلاگش می‌گیرد، باید همان لحظه بنویسد. همین حالا. با همان هیجان و فوران خامی که در ذهنش شکل گرفته. اگر بگذارد برای چند ساعت بعد، یا مثلاً تا فردا صبح، همه چیز دود می‌شود، می‌رود هوا.

این را بارها تجربه کرده‌ام. ایده‌هایی که درست در میانه‌ی راه، وسط یک پیاده‌روی، یا حتی در مترو به ذهنم می‌رسند. انگار که یک پنجره‌ی کوچک باز می‌شود و نوری خاص از آن می‌تابد. نه مثل نور عادی خورشید. نوری که شبیه به شهود است. یک‌جور اشراق. آن لحظه مطمئنم که دارم به چیزی می‌رسم. چیزی فراتر از روزمرگی‌ها. چیزی که اگر بنویسمش، می‌تواند آدمی را تکان دهد.

ولی تا دستم برسد به کیبورد، یا تا گوشی از جیبم دربیاید و اپ ویرگول را باز کنم، یا تا برسم خانه و وقت کنم بنشینم و فکرهایم را سروسامان بدهم… تمام شده. ایده در من ته‌نشین می‌شود، ولی دیگر نمی‌درخشد. دیگر آن اشراق نیست.

راستش را بخواهی، همین چند دقیقه پیش، یک چیز خیلی مهم می‌خواستم بنویسم. چیزی در مایه‌های کشف. در مایه‌های اشراق. اما... یادم رفت. فقط حسش مانده. مثل بوی عطری که لحظه‌ای از کنار کسی عبور کرده باشی و بعد دیگر هیچ‌وقت پیدایش نکنی.

گاهی فکر می‌کنم یکی از بزرگ‌ترین نیازهای بشر امروز، یک تکنولوژی است که بتواند همان لحظه‌ی شکل‌گیری فکر، آن را ثبت کند. نه یادداشت صوتی، نه تایپ دستی، نه حتی تبدیل صدا به متن. یک چیزی فراتر. یک ثبت مستقیم از ذهن. از بافت خام و وحشیِ فکر، پیش از آن‌که با کلمات اهلی شود.

اگر چنین چیزی داشتیم، چقدر از ایده‌ها و شهود و بینش‌های روزانه، که بی‌هیچ رد و نشانی محو می‌شوند، نجات پیدا می‌کردند؟ چقدر از حرف‌هایی که نگفته می‌مانند، نوشته می‌شدند؟ چقدر از وبلاگ‌هایی که هیچ‌وقت نوشته نشدند، نوشته می‌شدند؟

این یادداشت، در واقع، یادداشتی درباره‌ی یادداشتی است که هیچ‌وقت نوشته نشد.

و این، شاید یکی از بزرگ‌ترین سوگواره‌های زندگی من باشد.

Mim.Qorbani@Gmail.com - @Boredmim
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید