محمد غلامی پور
محمد غلامی پور
خواندن ۱ دقیقه·۷ سال پیش

مهمان ناخوانده

باران پشت پنجره را

بي پرده كن

بگذار مثل مهمان ناخوانده اي

خراب شود سرت

مثل دزدي كه شبانه

ناگهاني پنجره مي شود

و لختت را هم لخت مي كند

بي پرده با من سخن بگو

از ناگهاني باران در بهت آفتابب

از غافلگيري پستان

در دهان خيس پيراهن

از نقابي كه هر روز به چهره مي كشي

تا لختم را هر شب لخت كني

دزد من

شعر
روزنامه نگار، شاعر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید