ویرگول
ورودثبت نام
minafrj
minafrj
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

عشقاى اتوبوسى


توي اتوبوس نشسته بود رو به روش ، توي مردونه، معلوم بودداره بهش مسيج ميده، چند ثانيه يه يه بار سرشونو از گوشيشون بلند ميكردن به هم لبخند ميزدن بعد دقيقه هاي بعدي ميشد راجب اون لبخند حرف زد!

اين دفعه اخري كه به هم نگاه كردن پسره لباشو غنچه كرد،يجوري كه انگار ميخواد ببوستش...سبزي هاي دور لبش جمع شده بود همش دور هم سياه تر شد،انگار مرد تر شد...دختره قرمز شد ،منو نگاه كرد،خودمو مشغول دفترم نشوم دادم..دختره مقنعه شو مرتب كرد...يه چند تا تار موشو خيلي ريز ريخت بيرون كه دلبري كنه از پسره...نميتونست جلو لبخندشو بگيره انگار...دختره هي وول ميخورد... انگاري اون بوسه رو واقعا حسش كرده بود. ٢ تاايستگاه بعد پسره پياده شد توي ٢ ثانيه بدو بدو اومد سمت زنونه كف دستشو بوسيد چسبوند روي شيشه با يه لبخند شيطنت اميز... دختره داشت گردن ميكشيدكه پسره تو شلوغي هاي جلوي اتوبوس پيدا كنه ...اروم زدم به بازوش و شيشه بغلمو رو نشونش دادم... رنگش بازم برگشت... گفت ديوونه... لباي پسره اروم تكونه خورد كه عاشقتم... دختره باز منو نگاه كرد... مقنعشو كشيد جلوي صورتش و لباشو تكون داد كه "منم" بعد يه خنده ي تتد كرد و مقنعشو كشيد سرجاش ...پسره گفت حساب كردما...دختره لباشو غنچه كردو چشمك زد...چشماي پسره برق زد يجوري كه نورش مث منور تو شيشه ي اتوبوس افتاد...دختره زير چشمي منو نگاه كرد كه زل زده بودم به گوشيم...الكي...

واقعيتش الكي به گوشيم زل نزده بودم... داشتم به تو فكر ميكردم... ميخواستم بهت مسيج بدم بگم بيا يادمون بره همه چيو!توروخدا بزار كنار اين مسخره بازيا رو!بيا مث اون روزا كه يونيفرمم سرمه اي بود و مقنعه مشكي ميپوشيدم بدون اينكه يه لايه كرم پودر بزنم، توهم لباس فرم ابي ميپوشيدي با شلوار گل گشاد سرمه اي، موهاتم با٨ ميزدي، بيا مث همون روزا همو دوس داشته باشيم... مث همون روزا كل عشقمون اين باشه كه تو از پول تو جيبيت كرايه اتوبوس منو حساب كني...من از بين جمع دوستام كه بلند بلند تو اوتوبوس ميخندن نگات كنم بهت لبخند بزنم... ميدوني دلم برات تنگ شده؟دلم واسه ي روزايي كه همو دوس داشتيم بدون اينكه به عواقبش فك كنيم تنگ شده... دلم واسه اين تنگ شده كه فك نكنم به اينكه اگه ابرو هام پر شه يا اون خانم ارايشگره سرش شلوغ باشه و اين هفته بهم وقت نده يا اگه مغازه اون رژ زرشكيه كه تو دوست داريو تموم كرده باشه،از چشم تو ميفتم...دلم تنگ شده واسه اينكه مث همين دختره با يه بوسه ي به گونه نرسيده اينجوري قرمز شم!دلم تنگ شده واسه اينكه باهم پياده روي كنم به اين دليل كه پول تو جيبي جفتمون ته كشيده!

بيا باهم خوشحال باشيم... بيا تموم كنيم اين مسخره بازيو... بيا ما از اينا ياد بگيريم عاشقي كردنو... بيا ساده تر باشيم باهم!...





داستان خيلي كوتاهعشقنوجوان
مينويسم كه نميرم يه موقع از نگفتن
مطالبی که درونگرا ها احتمالا خوششون میاد رو در این مجله به اشتراک میگذاریم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید