صبحه بیدار شو، زنگ خونه رو میزنن چندتا مامور وایستادن تا دستگیرت کنن و ببرنت تا کلانتری، سریع بدون ارائه توضیحات به همسر و دختر 7 سالت که تازه باهاشون آشنا شدی ازشون خداحافظی میکنی و میری.
ازشون توی مسیر با دستای بسته میپرسی که جرمت چیه ، با خنده برمیگردی میگی چی قتل ؟ به قیافه من میخوره همچین کسی باشم ؟ ولی خب گوش شنوا کجا بود ، تو بازداشتگاه بهت میگن ملاقاتی داری ، یه پیرمرد با قیافه عجیب اومده ملاقاتت چشاش قرمز و ورم کرده اس نکنه پدر مقتوله ؟ صبر کن داره صدات میکنه پسرم تو که پدرت این شکلی نبود ، وایسا ببینم اصلا بابات چه شکلی بود ، چرا هیچی یادت نمیاد ؟ واقعا با 27 سال زندگی کنار پدرت نمیتونی بشناسیش؟ بهش بگو گریه نکنه، پیرمرد بیچاره احیانا اشتباه گرفته تورو با پسر خودش، ولی شناسنامت دست اون چیکار میکنه ؟ نه راست راستکی باباته انگاری ولی دلش خیلی خونه مثل اینکه.
خب وقت دادگاه رسیده و بر اساس شهادت ها و فیلم دوربین های مداربسته ثابت شده تو یه قاتلی. که با 7 تا ضربه پیچ گوشتی زدی یه پدرو کشتی، ولی آخه تو فقط همین امروز صبح از خواب بیداری شدی و هیچی یادت نیست. وقتی فیلم هارو میبینی با حس ترس ، ابهام و انزجار خودتو داری تماشا میکنی، باورت میشه این تویی ؟ چون فقط پسرش کوچیکش خواست با دخترت حرف بزنه توی جر و بحث باهاش زدی کشتیش ؟ باور نکردنیه ولی مشکل اینجاست تو اصلا هیچی یادت نمیاد، اصلا شاید فیلما جعلیه، فتوشاپه! ولی حکم دادگاه بعد از تجدید نظر هم فرقی نکرده، نکنه سرت به جایی خورده و دیگه هیچی یادت نیست ؟ ولی بازم این توی روند دادرسی تاثیری نمیزاره، تو با این جسم زدی اونو کشتی ولی آخه از نظر روحی تو اون شخص نیستی تو فقط یه مرد 32 ساله با چشمای مشکی و موهای جوگندمی هستی که فقط چند روز زندگی کرده نه حتی زندگی هم نکرده از وقتی چشماش باز کرده گرفتنش و اسیرش کردن، چطوری میخوان همچین کسیو اعدام کنن ؟
یه سال گذشته و هنوز زنده ای چرا این حکم لعنتی بالاخره تایید نمیشه تا راحت بشی ، فکر کن نوزادو از بغل مادر بگیرن و ببرنش پیش پلیس و بگن تو قاتلی، بابات خیلی دنبال رضایت از خانواده مقتوله ، بعد از اینکه مَرد خونه شون به قتل رسید مادر خانواده هم تصمیم میگیره خودشو و بچه رو بکشه ولی بچه زنده میمونه حالا تو تلویحا قاتل دو نفر حساب میشی یا به عبارتی قاتل یه خانواده ، وکیلت اومد برو ببینش، میگه که خانواده مقتول رضایت نداده و نه به حال قانون و نه دادگاه و نه خانوادش فرقی میکنه که تو اونی نیستی که کشتیش اونی که زده کشته خودشم مرده ولی هیچکس نیست که بفهمه ولی تو مرد باش چه فرقی میکنه دیگه، انگار اصلا دنیا نیومدی بیخیال، فهمیدی وکیلت گفت حکمت فردا اجرا میشه ؟ وقتشه با خانوادت خداحافظی کنی گرچه تو اونارو نمیشناختی ولی اونا خوب میشناختنت و توی این یه سال کلی سوختن به پات و غرورشون گذاشتن زیر پاشون و به هر کسی رو انداختن.
7 ساعت مونده تا اجرای حکم این آخرین دیداره، بوی موهای دخترت چه خوبه اگه آرزوت نبود الان دیگه رویاته که تا آخر عمرت بین موهاش زندگی میکردی، امیدوارم اون دنیا در آرامش باشی. خدا نگهدارت.
شاید بگید طرف حقشه که قانون اجرا بشه، به همین خاطر این داستان به نحوی نگارش شده که شما شخصیت اصلی باشید و متوجه واکنش خودتون در این جریان بشید ولی اگرم فکر میکنید که نباید این قانون برای این شخص اجرا بشه توجهتون به این تصویر جلب میکنم :
برای خودم کنار اومدن با این قضیه سخته اگه قانون اجرا کنیم نا عادلانس مخصوصا وقتی فرض کنیم اون شخص میتونیم ما باشیم ولی در صورتی هم اگه حد جاری نشه خانواده مقتول باید از چه کسی حق خودشو بخواد ؟ واسه همین اومدم بنویسمش، شما هم نظر خودتونو در مورد این داستان کامنت کنید.