ما آدمهای امروزی در روابطمان بیش از حد مسکوت شدهایم! همه چیز را به بعد موکول میکنیم، فکر میکنیم روابطمان از هر نوع که باشد نیز در مناسبات اقتصادی سود و زیان میگنجند. از آنجا که در اذهان عموم مردم امروز جا انداختهاند که تو فقط خودت مهمی و فردیزدگی بیداد میکند، منطقی به نظر میآید چنین اقتصادی دیدن آدمها! انگار همه به مانند منبعی هستند که با عدم گفت و گو در مورد ماهیت رابطهشان به مقاصد خودشان میرسند. چند مورد میتوان مثال آورد که دو آدم با هم در رابطه عاطفی بودهاند در حالی که یکی به رشد رابطه و ازدواج و دیگری تنها به لذت لحظهای از رابطه و روزی تمام شدن آن فکر میکرده است. یا چند بار پیش آمده که دوستیهایمان تا آنجا ادامه دارد که منفعت مالی یا راهگشایی مشکلتمان داشته است نه بیشتر از آن! انگار در تمام اوقات سال چیزی بین آن دو نیست و بعد ناگهان آن فرد مهم میشود.
ما آدمها نیاز داریم برای هر ارتباطمان به یک مخرج مشترک برسیم! شاید برای هر کسی پیشامد کرده باشد که در ذهن او کسی یا کسانی دوستش بودهاند و انرژی و احساسش را خرج کرده بعد متوجه شده او در دایره زندگی آن آدم نقش حداقلی دارد یا اصلأ به حساب نمیآید! اینکه بدانی تو واقعاً دوست یا همکار یا محبوب فلانی هستی یا نه، قدم اول است! این بلاتکلیف نگه داشتن آدمها به همان سود و ضررهای مادی و معنوی برمیگردد. در حالیکه زندگی کردن با توهم دوستی و دوست داشتن عذابآور است و یک جا واقعیت با بیشترین قدرت و سرعت توی صورتمان میخورد که جایش تا مدتها میماند و درد میکند. مخرج مشترک یعنی اینکه بدانی تعریف تو از دوستی و دوست داشتن، کار کردن و همکاری، همدلی و الخ با آن آدم نه شبیه که حداقل یک نقاط مشترکی دارد که به فهم، رشد و دوام آن رابطه کمک میکند. اگر آدمها میفهمیدند با صحبت کردن از نگاهشان به این موضوعات حساس و اساسی چه کمکی به خود میکنند، هیچوقت آن را نادیده نمیگرفتند. مخرج مشترک نداشتن با هر آدمی حتی اگر او خفنترین، زیباترین و مشهورترین آدم ممکن هم باشد، آن رابطه برای هیچکدام از دو طرف اثرات مثبتی به دنبال نخواهد داشت. مگر اینکه آنها بخواهند و بتوانند به یک فهم مشترک برسند. آن هم در صورتی که آدم از خواستهها و معیارهایی که برای درک و فهمشان دلایل محکمی دارد عدول نکند. وگرنه به خودت میآیی و میبینی دیگر خودت را هم به جا نمیآوری! ما آدمها نیاز داریم بیش از آنکه روابطمان را نشان دهیم، آنها را بفهمیم و در یک فهم مشترک حرکت کنیم! آنجاست که آدم میتواند برای رشد حرکت کند، تضادهای مختلف را در یک گفت و گو به سمت حل و حداقل درک برساند. اگر پایه دیوار خراب باشد هر چه رنگش کنید باز هم آوار خواهد شد.