محبوب من، من آن کسی هستم که در بالای بلندی ایستاده و یک سره، حیران به سقوط فکر میکند. من زندگی را فراموش کردهام، تو را منجی بازگشت به زندگی میدیدم. اشتباه بود! تو نیز به مانند من جایی در زندگیِ غمآلود گیر کردهای! تو یک اسطوره کهن یا قهرمان نیستی، تو نیز یک انسانی! شاید این همه انتظار برای منجی مرا به این نقطه رسانده، یک قدم قبل از پریدن یا پرواز با بالی شکسته!
محبوب من، انتظار و صبر جزء کوچکی از عشق است! تو در هر سختی، پستی و بلندی صبوری میکنی چراکه زیستن با کسی که جان توست، نه یک داستان رمانتیک که یک ساختن و ریشه زدن است. ساختن جز به صبر، انتظار و آجر به آجر رشد کردن نیست! اما انتظار برای کسی که نیست و نداریاش فرق میکند. تو به انتظار آغوشی آرامکننده، بوسهای دلرباینده و حتی پیامی دلگرمکننده روزها و روزها را سپری میکنی! هر روز در دلتنگی و انتظار فروخورده میشوی، من فهمیدهام که عشق پرریسکترین حسی است که میتواند هر آدمی را آغشته به خودش کند. ریسکی که یا سر و دلت را به باد میدهد یا قند عسلش به کامت مینشیند.
محبوب من، هیچکس منجی زندگی دیگری نیست! نه تو میتوانی بیایی و به کمتر از آنی مرا از منجلاب رخوت و تنهایی بیرون بکشی و نه من میتوانم تو را به تنهایی و قهرمانوار خوشبخت کنم! هیچ منجی جز کسی که در درون هر آدمی مدفون شده وجود ندارد! من روزهاست که او را کندو کو میکنم اما نیافتهام! بارها حس کردهام که در یک قدمیاش ایستادهام اما در که باز میشود جز سکوت و وجودی خالی چیزی نیافتهام. میگویند برای ریشه دواندن دانهای باید ابتدا پوستهی آن شکافته شود. هر چقدر این پوسته پر لایهتر و سختتر باشد، زمان بیشتری میخواهد برای روییدن. اما اگر ضربهای یا محیطی مطلوب باشد شاید آن زمان طولانی کوتاهتر شود. تو آن ضربه هستی که میتوانی با لبخندت، چشمانت و بودنت مرا هزاران مرحله در این شکفتن جلو بیاندازد!
محبوب من، اما یک چیز هم هست، میگویند برای روییدن و ریشه دواندن هر دانهای باید آن را به وقت و با آب و رسیدگی کافی به محصول میرسد. اگر دیر رسیدگی شود یا بیش از حد باشد، آب، هوا یا علفهای هرز آن دانه را خفه و سوخته میکند و میگنداند. دل آدم دلتنگ و منتظر که یک عمر را منتظر شکفتن دانهی رسیدن محبوبش است اگر دیر به او برسی از بین خواهد رفت!