محمد جواد تقیپور
محمد جواد تقیپور
خواندن ۲ دقیقه·۵ ماه پیش

مرگ همیشه هست!

مرگ یک لحظه اتفاق نمی‌افتد! آن لحظه که جان از بدن خارج می‌شود، آخرین لحظه است نه تنها لحظه! مرگ همیشه هست، همراه همیشگی آدمیست. همه آدم‌ها زندگیشان به سمت و سوی پایان مادی در حرکت است. آدم بارها شده که نزیستن را تجربه کرده، درد و بغض آمده و نرفته است! چشم در چشم مرگ ایستاده و با لبخندی تلخ راهش را گرفته و ادامه داده است! آدمی تمام عمرش را به ساختن و خراب کردن می‌گذراند، انگار او برج و بارویی را در تمام عمر می‌سازد و مرگ یک آن تمامش را بر سر ساکنش خراب می‌کند یا او را از آن جا که بوده بیرون کرده است! شاید سازه‌اش بشود یک اثر تاریخی و ماندگار که برای آدم‌های بعد بماند و بیایند از او بازدید کنند و رشک ببرند که چگونه این همه بوده است و شاید بشود یک خانه جدا افتاده و بی سر و ته که سال‌ها کسی از حضورش نیز با خبر نباشد! این که آن ساخته را کسی بعد او بخواند و ببیند بستگی به زر و زیور و آلایشش ندارد، به این وابسته است که او که حاصل عمرش شده آن برج (بخوانید هر چیز ماندگار در این جهان) چه داده و چه از دست داده است و دیوارش را بر پایه کدامین بنیان نهاده است!
اندک زمانی هست که مرگ آدمی بیش از زندگی او می‌ارزد. نه اینکه او خواهان مرگ بوده و پیش از نوبت به دنبال او دویده است. همه چیز در این جهان به نوبت و و به وقت رقم می‌خورد! اما بعضی آدم‌ها بودنشان برکت است و رفتنشان پربرکت‌تر! آنقدر در زندگی مادی زیستن دانسته‌اند و برای خیر دویده‌اند که نفس بریده‌شان را تنها به مرگی خوش با لبخندی دل‌انگیز می‌توان پاسخ گفت.
گاهی هم می‌شود که آدمی مرگ را بیش از زندگی بخواهد! آنجا آدمی دیگر توان ایستادن در برابر همه دردها و نبودن‌ها را ندارد! زخمش آنقدر عمیق است که فکر می‌کند اگر در هر پَستویی به دنبال مرگ بگردد و با او همنشین و هم سفر شود. همه چیز مطلوب خواهد بود. مرگ هیچوقت از این مسافر مشتاق نمی‌گذرد اما به راستی دردهای زندگی به آن میزان هستند که آدمی تا این حد ناشکیبا شود و مسیر بی‌راه حلی را بخواهد. مرگ را بی‌نوبت و به شکلی خودخواهانه خواستن یعنی تسلیم در برابر همه چیز!
مرگی که همیشه با آدمی هست شاید ما را مرده‌های متحرکی کند که فقط نفس کشیدن را از تمام اعمال ساخته شده برای انسان به یاد دارد یا اینکه مرگ را در پس سر ببینیم و مشتاقانه به سوی زندگی شتاب کنیم تا آن لحظه پایان که رسید به جای نگاه کردن حسرت بار به گذشته، با لبخند رضایت تن خسته را بدرود گوییم!

مرگزندگیآدم
نویسنده، علاقه مند به سینما با رویای بسیار کانال تلگرام: https://t.me/vahmsabz
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید