ویرگول
ورودثبت نام
پروکسیما
پروکسیمادر تلاش برای «ایستادن بر روی شانه غول‌ها» | Mo3Beh@
پروکسیما
پروکسیما
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

داستانک عطر


به عطر فروشی می روم...
پیرمردی پیر با عینکی قدیمی روی صندلی مغازه کوچکش نشسته...

اولش مِن مِن می کنم اما...

صدایم را صاف کرده و می پرسم :
"بهترین عطرتون چیه ؟ "

در جواب می گوید :

"بهترینِ چیز ها ، ماندگار ترین شونه ، پس بهترین عطر هم عطریه که زود اثرش از بین نره "

...

در این فکر می روم "بهترین چیز ها " ....منظورش از "چیز" همه چیز است....

مثل رابطه ها ، کتاب ها ، کار ها ، علم ها و صحبت ها و هزاران "چیز" دیگه....
...



حال خوبتو با من تقسیم کنزندگیداستان کوتاهادبیاتکتاب
۲۲
۶
پروکسیما
پروکسیما
در تلاش برای «ایستادن بر روی شانه غول‌ها» | Mo3Beh@
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید