سلام!
سانسور در دنیا مدرن دیگر مثل قبل نیست. شما با حجم زیادی از داده رگبار خواهید شد. دیتاهای مهم حذف نمیشوند، بلکه در میان مقادیر زیادی دیتای به درد نخور گم خواهند شد.
-ناشناس (یک جایی خوندم والا اسم نویسندش یادم نیست:)
وقتی بچه بودیم، داستان قورباغه کری رو خوردمون دادند که تونسته بود از چاهی یا دیواری بالا بره و درحالی که انگشت وسطش رو به سمت 7 تا از رفیقهاش گرفته فرار کنه. انگار اصوات منفی اطرافیان در روند پریدن قورباغه اثر منفی داشته و موجب میشده باور کنند واقعا نمیتونن. به نظر شما واقعا داشته ؟
به مجموع حواله دادنهای حروف، کلمات، اصوات، ادا و اصول بقیه به غدد کلیوی بخش تحتانی قسمت بالا طبقه اول واحد 7 نادیده گرفتن میگوییم. شما در واقع به ادامه آدرس غدد دقت نکردید چرا که میدونستید چرت پرتی بیش نیست. یعنی وقتی دیتا برای ما کم ارزش میشه ما هم به اونها اهمیت نمیدیم. آیا واقعا نمیدیم؟
توی این نوشته قرار نیست به دوتا سوال بالا جواب بدم. اما میخوام دربارشون بحث کنم و بگم توی مغز ما چه اتفاقی میوفته.
شرکتی اومد تا ببینه چه چیزی باعث میشه مردم بیشتر به سمت انرژی خورشیدی میل داشته باشند. در واقع مهمترین عامل که اونها رو به خرید هل میده چه چیزی هست. شاید پیش خودتون بگید: روشن فکر بودن؟ علمی بودن ؟ پولدار بودن؟ نه هیچ کدوم. مهمترین عامل در خرید صفحات خورشیدی، تعداد همسایههایی بودند که قبلا داشتند. هرچه همسایهها بیشتر صفحات خورشیدی داشته باشند، اطرافیان هم بیشتر میخریدند.
تحقیق بالا به راحتی پدیدههای جمعی رو توجییه میکنه. دلیل اینکه چرا یه چالش اینترنتی، یه فعالیت یا خبر عادی یهویی وایرال میشه رو به ما توضیح میده. بخش اعظمی از رفتار ما هم اینطوریه. یهویی بخاطر اینکه از اطرفیان چیزی دیدیم اون رو انجام میدیم. حالا اطرافیان بعدی، ما رو میبینن و باز رفتار ما رو تقلید میکنند.
اما این اتفاق خوبی نیست! چرا ؟
تحقیقی از گلفبازان حرفهای صورت گرفت. بدین شکل که نظرشون درباره چوب گلف 70 دلاری تا 7 هزار دلاری پرسیده شد. عمده گلف بازان با چوب های گران قیمتتر حس بهتر، ضربه بهتر و نشانه گیری دقیقتر را گزارش دادند. این در صورتی بود که قیمت واقعی چوبها مشابه بود و آزمایشگران دروغ گزارش داده بودند. :)
بعله. این اتفاق عامل دروغ و هذیانهای جمعی هست. به طرز فاحشی مشت نمونه خروار نیست.و همیشه هم رستگاری در همرنگی با جماعت وجود ندارد. در این مواقع ما باید آگاهانه بخشی از اتفاقات و منطق پشت سر آنها را نادیده بگیریم. اجسام از آنچه در آینه میبینید بر شما تاثیر بیشتری دارند. ولی گاهی برای رشد باید با نادیده گرفتن بعضی موضوعات، اثر آنها را خنثی کرد.
در آزمایشی برای داوطلبان تعدادی کلمه خوانده میشد و آنها باید اعلام میکردند آیا دو به دو همآوا یا قافیه هستند یا نه. به طرز عجیبی کلماتی که املای مشابه را داشتند را به اشتباه همآوا میپنداشتند ولی در تشخیص کلمات همآوای بدون شباهت املایی مشکل داشتند. دانش دیکته آنها باعث میشد اشتباه تصمیم بگیرند.
متاسفانه علم امروزه با آزمایشهای متعدد نشان داده که وجود دانش اضافه و حاشیه ممکن است موجب سردرگمی و خطا شود. اصلا بسیاری از اوقات وجود نگرش مزاحم(Noise) عامل شکست و عدم پیشرفت هست. داشتن اطلاعات بیشتر باعث این نمیشه که تصمیمات بهتری اتخاذ کنیم. چه بسا وجود فراوانی اطلاعات باعث نشخوار فکری بیشتر و تعلل و اهمال کاری بشه. به خلبانها توصیه میشه بدون توجه به وضعیت ظاهری، با تعیین وضعیت دستگاههای هوشمند پرواز کنند.
ذهن شما به شدت در اطلاعاتی که به دست میاره گیر میکنه. اگر بخوام رندوم وار عددی بین 1 تا 10 انتخاب کنید احتمالا عدد انتخابیتون 7 هست که مدام توی این نوشته تکرار شده. (اینطور نیست ؟ :) یا قیمت اجناس اولین مغازه بر روی تصمیم گیری شما موثر خواهد بود. ما مدام لنگرهای ذهنمون رو پیگیری میکنیم. مبنا خیلی چیز مهمیه! اگر ازتون بخوام بین 30 تا 80 سالگی عمر گاندی رو حدس بزنید احتمالا یه چیزی حدود 60 رو انتخاب میکنید ولی عدد درست 79 عه. شما زیاد از حداقل دور نشده و زیاد هم به حداکثر نزدیک نمیشید. این پدیده انقدر چشمگیر هست که مغازهداران هوشمند وسایل روزمره مثل لبنیات یا نوشیدنیهای ساده رو در ته مغازه میچینند تا شما به دیگر اجناس هم چشم بندازید. یا حتی سیگار رو در پشت سر خودشون قرار میهند که موقع تسویه حساب دلتون هوس یه نخ سیگار هم بکنه.
به طرز عجیبی کارکرد ذهن ما شبیه دید خفاشه.با فرستادن امواجی به دور نسبت به اون آگاه میشه و سپس با سنجش وضعیت تصمیم میگیره. این مهمه که ما توجه خودمون رو به چه چیزی معطوف میکنیم. این امواج ممکنه با انبوه اطلاعات سردرگم بشن و فرق بین غذا و خطر رو متوجه نشن. و این سردرگمی بشدت خطرناکه.
نمیدونم فیلم فرار از زندان رو دیدید یا نه. ولی یه تئودور توی مغز ما زندگی میکنه. یه شخصیت که مدام میگرده دنبال اون هدف اصلیش ولی نمیتونه جاش رو با بقیه چیزها پر کنه. مدام سعی میکنه با چیزای دیگه خودش رو راضی نگه داره ولی چیزهای جانبی هیچ وقت نمیتونن جای اون خواسته اصلی رو بگیرند. باید مراقب باشیم که تی-بگ درونمون دنبال چه چیزیه!!
مولانا در این باره جمله قشنگی داره که میگه:
اگر جمله [ بقیه کارها ] را به جا آری و فراموش نکنی و آن[ کار مهم] را فراموش کنی، هیچ نکرده باشی.
و اما مهمترین نکته این نوشته بر میگرده به قدرت وتو. قدرت ایگنور کردن و کم اهمیت جلوه دادن چیزهایی که واقعا کم اهمیت دارن. اگر بخوایم بر اساس آزمایش مارشمالو بگیم: مهم ترین ویژگی افراد بزرگ اینه که حق وتو و قدرت نه گفتن خوبی توی ذهنشون دارند. اصلا مگه غیر اینه که حق وتوی سازمان ملل دست کشورهای قدرتمنده؟ پس چرا توی ذهن ما اینطور نباشه؟ یعنی هرکسی که تونست نادیده بگیره تبدیل به آدم ارزشمند و قدرتمندی بشه. نظر شما چیه؟
حسن خطام:
نیک نامی خواهی ای دل با بَدان صحبت مدار
خودپسندی جانِ من بُرهانِ نادانی بُوَد
-حافظ
من وقتی میام فضای مجازی با کلی اطلاعات رگبار میشم:
«من همیشه نقل خود را با سند همراه می گویم
تاکه دیگر خردلی هم در دلی باقی نماند شک»
-خوان هشتم، ماث