افسانه ای وجود دارد که در روزگاران قدیم پادشاهی شاهزاده اش را به دنبال مرواریدی گرانبها به مشرق زمین ،به مصر فرستاد.به محض ورود شاهزاده به او نوشیدنی دادند که دیگر همه چیز را فراموش کرد
حتی مروارید را...
می گویند انسان در آغاز دو بال داشته است و براحتی برای خود پرواز میکرده و سیر میکرده که ناگهان آن اتفاق شوم...
انسان به زمین تبعید شد و بال هایش گرفته شد اما ریشه بالهایش هنوز در وجود او بود.میگویند وقتی مردی یا زنی زیبا را میبینیم به یاد زیبایی که در خاطرمان مانده بال ها شروع به باز شدن میکنند تا به سمت بهشت پرواز کنند ولی انقدر ضعیف هستند که نمیتوانند روح انسان را از این جسم خاکی جدا کنند شاید برای همین است که نگاهمان به اسمان است.آسمان ملجاء و ماوای انسان !
زمین باتلاقی است که روحمان را در خود فرومیبرد و آزادی آسمان است .
پرواز کن... پرواز
مروارید را فراموش نکن ......