Arash
Arash
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

دارنده یک کودکی نیم سوز

در دورانی که آژیر و ضدهوایی ها صدای پس زمینه خواب شبمان بود. دورانی که کیت کت وطنی لوکس ترین شکلات و نقاشی های ارسالی مفرح ترین برنامه کودک تلویزیون بود. در دوران بدون بازی ،گوشی, ویدیو و اینترنت یک دلخوشی بود به نام دور زدن شب جمعه بود.

دور زدن شب جمعه شامل نشستن پشت ماشین پدر بود و گشتن خیابانها به امید سرگرمی . حالا میفهمم چرا خیلی وقتها شب جمعه ها از هر شب هفته غمناک تر بود. چون امیدم برای یک اتفاق هیجان انگیز در گردش آخر هفته نقش بر آب میشد.

در یکی از خوش‌ترین گردشهای شب جمعه که راهی یک کبابی بزرگ بودیم و البته این اتفاق در ندرت با دیدن شهاب سنگ برابری میکرد یک مینی بوس قرمز زشت پر دود از چراغ قرمز رد شد و وسط چهار راه ایستاد. آنقدر ایستاد که رنو پنج ما تا شیشه جلو له شد.

حتما بعد از آن اتفاق گلایه از کباب از دست رفته به پدرم جوابی جز از جلو چشمم دور شو نداشت.داغ اون کباب هنوز روی دلمه‌.

دهه شصتیکودکیخاطراتجنگنوستالژی
برشهای نازک از روزهای طولانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید