:||
:||
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

ریز داستان شماره 1 / داستان طنز عاشقانه

از این به بعد قراره ریز داستان هایی که خودم نوشتم رو براتون براتون بذارم

نکته : قسمت ها به هم مربوط نیستند

قسمت 1 : شیک خوردن




روزی بن و ناگیسا دست در دست هم در بازار شهر توکیو قدم میزدند

بعد که کمی راه رفتند خسته شدند و به کافه ای در همان نزدیکی رفتند بن رو به ناگیسا گفت : چی میخوری ؟؟؟

ناگیسا گفت : خب ...... همیشه دلم میخواست که شیک آب طلای این کافه رو امتحان کنم !!!!

بن : باشه بریم و یکی سفارش بدیم .

دم صندوق بن گفت : چییییییییییییییییییی ؟؟؟؟؟؟؟؟ 2000 ین !!!!!!!!!

ناگیسا : راستی تو چی میخوری ؟؟؟؟

بن : هیچی هیچی ممنونم

ناگیسا : باشه

- کارتت رو بده .

بن : باببابابابابابببابابا باشه .

وقتی شیک رو آوردند سر میز ناگیسا گفت : راستی گفتم دو تا نی بزاره که با هم بخوریم .
بن : ممنون .

ناگیسا کمی مزه کرد و گفت : اممممم عالیه تو هم مزه کن .

- باشه .

تا بن کمی از آن خورد گفت : وای خیلی خوشمزس .

بعد ناگیسا گفت : دوستت دارم بن .

کمی به هم خیره شدند و به آرامی جلو آمدند

ناگیسا فکر کرد که ......

بعد یکهو بن جلو آمد و لب هایش را جمع کرد و

.

.

.

.

.

.

کل شیک را با یک نفس خورد



و به پایان آمد این داستان


داستان طنزداستان
لبخند من مصنوعیست
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید