دغدغه تصمیمگیری را بسیار ارزشمند می دانم، چیزی که به ندرت در میان مدیران (بخصوص دولتی) دیدهام. این ارزشمندی از اهمیت و اثرگذاری این مولفه قدرت آفرین و سرنوشت ساز در زندگی بشر نشات گرفته است. سالهاست رنج می بریم چون هنوز به قدرت نرم باور نداریم. به مولفه های ایجاد کننده قدرت نرم اعتقادی نداریم. هنوز در دوران قدرت سخت و نهایتا نیمه سخت به سر می بریم. بررسی چرایی های این پدیده خود پژوهش هایی مفصل می طلبد. اما در این سلسله گپ و گفت هایی که جناب دکتر ناظمی شروع کرده اند با عنوان «تصمیم اندیشی» می توانیم به قطعه مهمی از این پازل قدرت نرم نگاهی عمیقتر بیاندازیم.
ابتدا درباره این سلسه یادداشت ها بگویم. به عنوان شاگرد استاد ناظمی عزیز آنچه در زمینه تصمیم گیری یادگرفته ام و تجربه کرده ام را بیان خواهم کرد و البته درس پس می دهم که شاید بتوانم بیشتر از نظرات شما بزرگواران استفاده کنم. پس بسیاری از بخش های این گپ و گفت ممکن است بازنویسی از آنچه دکتر ناظمی نوشته اند باشد که به زبان خود می نویسم و با بیان و روایتی متفاوت. اما سعی می کنم به عنوان یک جوان که از بیرون نظاره گر این جریانات است و اندک زمانی است از نزدیکتر با مدیران تعامل دارد نظرات، چالش ها و نقدهای خود را در حد توان بیان کنم. به امید آنکه مفید باشد.
در این بخش از این سلسله یادداشت ها میخواهم بیشتر درباره کلیت و ساختار بحث بگویم و سعی می کنم تصویری کلی و جامع از آنچه در ذهن دارم ترسیم کنم تا بتوانیم بهتر و دقیقتر وارد بحث ها شویم و مسیر گم نشود.
دیدگاه کلی و محور اصلی سلسله یادداشت های دکتر ناظمی ناظر بر این است که روایت هایی (در یادداشت های آینده بیشتر این مفهوم را تشریح خواهم کرد) از درون مجموعه حکمرانی کشور بیان کنند تا مخاطبی که از بیرون با واقعیت سیستم تصمیم سازی کشور مواجه است درک بهتری پیدا کند و با چالش های این فرآیند آشنا گردد. اما باید توجه نماییم که این یادداشتها سعی در تشریح دقیق تفاوت بین تصمیم گیری فردی با تصمیم گیری در سطح ملی یا به قول ایشان کلان دارد و عمده مباحث حول این مسئله ارائه شده است.
در واقع می توان این جریان را سلسله مباحثاتی در باب روایت پژوهی راهبردی نظام تصمیم سازی/گیری کشور بنامیم. که البته با روایت پژوهی راهبردی نیز در یادداشت های بعدی بیشتر آشنا خواهیم شد.
اما اگر بخواهیم در یک نگاه مباحث مطرح شده توسط دکتر ناظمی را بررسی کنیم اینگونه خواهد شد.
با توجه مباحث مطرح شده توسط دکتر به چند موضوع بسیار مهم در تصمیم گیری خواهم پرداخت. یکی از این موضوعات که دغدغه دکتر نیز بوده است و از جنبه های مختلف به آن اشار نموده اند مفهوم پیچیدگی است. که البته ایشان از جنبه های مختلف و به طور غیر مستقیم آن را مطرح کرده اند. شاید با بسط و تشریح مناسب این مفهوم مغفول مانده بهتر بتوانیم چرایی بسیاری از مشکلات تصمیم گیری در سطوح کلان را دریابیم.
خب همانطور که گفتم مطالب را بر اساس یادداشت های دکتر شروع خواهم کرد و در حد توان از روش روایت پژوهی راهبردی کمک خواهم گرفت. دیگر موضوعات را نیز در بین مباحث و تفاخر شرایط مطرح و بررسی خواهم نمود.
خب اولین مسئله ای که به آن خواهم پرداخت تمایز بین تصمیم گیری در سطوح مختلف است که برای دکتر ناظمی بسیار حائز اهمیت بوده است. دغدغه دکتر در این موضوع بیشتر از باب بیان روایت تفاوت تصمیمگیریهای کلان است تا افراد بهتر بتوانند تفاوتها، مشکلات و چالش ها در آن سطح را درک کنند.
اما پیش فرض کلیدی دکتر در این باره:
تصمیم گیری در سطح خرد دارای تفاوت های جدی با تصمیم گیری های کلان است. و از این نتیجه می گیرند که نظریه های تصمیم گیری فردی قابل استفاده در تصمیمات ملی و سیاسی نیستند! (که البته جای بحث و تامل دارد!)
مثالی که باز هم به نوعی چارچوب نگاه ایشان را نشان می دهد: مثال خانه ارثیه پدری است و اینکه سیاستگذار نمی تواند از این ارث جدا شود و از تصمیمات گذشتگان متاثر است. این مثال بارها در یادداشت های دکتر استفاده شده است. این مثال را می توانیم به عنوان نمادی خوب و مفید از تفکر و نگاه دولتمردان به منصب و قدرت باشد. روایتی از زبان دولتمردان! به نظر این نکته مهم است و باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد. این موضوع و مفاهیم این چنین را در مدل روایت پژوهی راهبردی باید تحلیل کنیم تا به درون فهمی و برون فهمی و برون فهمی درست دست یابیم.
اگر به دغدغه هایی که دکتر ناظمی مطرح کرده اند نگاهی بیندازیم با موضوعات و عناوین مختلفی مواجه خواهیم شد که تقریبا می شود آنها را دسته بندی نمود. مثلا تقسیم بندی زیر که البته خیلی ساده و کم دقت انجام شده است:
در اینجا سعی می کنیم از زاویه ای متفاوت وارد بحث شویم یعنی چارچوبی و رویکردی را انتخاب کنیم تا این دست مسائل را ساختارمند بررسی نماییم. در واقع سعی می کنیم این روایت ها را به گونه ای در قالب کلان روایتی با ساختار یکپارچه و منطقی منسجم درآوریم. ازینرو برای شروع، نیازمند شناخت چند مفهوم اساسی و مهم هستیم. البته سعی می کنم بسیار مختصر و البته مسئله محور این مفاهیم را مطرح کنم، به گونه ای که از مسئله و موضوع اصلی خارج نشویم.
درواقع اول زاویه نگاهمان به مسئله را تعریف می کنیم و در ادامه تک تک موضوعات مطرح شده را چون قطعات پازل در کنار هم می چینیم تا تصویر روشن و جامع حاصل شود.
برای درک بهتر مسئله تمایز تصمیم گیری در سطوح فردی و کلان نیاز به چارچوب نظری مناسب داریم.
رویکرد بنده در این مباحثات مبتنی بر تفکر سیستمی خواهد بود و در حد توان از روایت پژوهی راهبردی برای شرح و درک عمیق تر این موضوع استفاده خواهم کرد و مفهوم اساسی و مهمی که احتمالا محور بسیاری از صحبت ها باشد پیچیدگی است.
روایتی مختصر از یک مسئله
ماجرا از توسعه شروع شد. تهران بزرگ و بزرگتر می شد. جمعیت بیشتر و بیشتر و نرخ رشد آن هر روز بالاتر می رفت. از اواخر دهه هفتاد رشد تعداد خودروهای شخصی آنقدری بالا رفت که دهه هشتاد همه مسئله مهم و آزاردهنده ای به نام ترافیک را در تهران درک کرده بودند. این که به قول معروف «تهران داره تبدیل به یک پارکینگ عمومی می شود». هر روز تعداد و عرض خیابان ها در تهران رشد می کرد اما ...
بالاخره شروع کردن به برنامه ریزی برای طرح های بزرگ عمرانی تا از این بحران در حال وقوع جلوگیری کنند. خب مسئله حجم بالای ترافیک بود و علت اون هم سطح کم خیابان ها و بزرگراهها در تهران. پس انواع بزرگراههای شمال به جنوب، شرق به غرب، کمربندی و حتی دوطبقه کردن برخی بزرگراهها ... کلید خورد. با امید به این که جای کافی برای همه ماشین ها داشته باشیم و مسیرهای مناسب برای طی کردن سرتاسر تهران وجود داشته باشه.
امروز سالهاست که از شروع اون طرح ها و حتی بهره برداری از آنها می گذرد. نتیجه؟ تهران شهری شلوغتر از قبل و ترافیکهای آن سنگین تر از همیشه. اگه بخواهیم به همین روند ادامه دهیم باید کل سطح تهران را تا دهه آینده به بزرگراه تبدیل کنیم!
اما چی شد که به اینجا رسیدیم؟
پدیده ها خیلی به کوه یخ شبیه هستند. اون چیزی که ما می بینیم قسمت کوچکی از یک ماجراست. ماجرایی که برای به وجود آمدندش علل مختلفی دخیل بوده اند.
چیزی که دیده می شد ترافیک بود. مسئله ای که علت آن افزایش روز افزون تعداد ماشین ها در سطح شهر و کم بودن خیابان ها و بزرگراه ها برای حرکت خودروها بود. پس مدیران خیلی سریع و در حد توان دست به کار شدند و طرح های عمرانی مختلفی را برنامه ریزی و اجرایی کردند که البته باید قبول کنیم که چنین کاری واقعا سخت و پیچیده است و البته قابل تقدیر. اما مشکل این هست که ما خیلی سطحی به مسئله نگاه و از راهکارهای سطحی برای حلش استفاده کردیم. یعنی چی؟ یعنی اینکه تقریبیا به علل به وجود آمدن این مسئله توجه نکردیم و برای حل علل اون فکر و راهکاری ارائه ندادیم. یعنی اصلا به بخش عمده ماجرا که زیر آب بوده بی توجهی کردیم.
خیلی ساده در تصویر بالا مسئله ترافیک و راهکاری که برای آن ارائه و اجرا شد می بینیم. یعنی ما برای کاهش حجم ترافیک بزرگراههای شهر را افزایش دادیم. اجرای این راهکار به تنهایی نشان دهنده نبود درک و تفکر سیستمی است.
در نگاهی ساده سیستم یعنی چی؟ ما به مجموعه ای از اجزا که با هم در تعامل هستند و هدف مشترکی را دنبال می کنند و کلیت آن فراتر از مجموع اجزای آن است، سیستم می گوییم.
سیستمی نگاه نکردن به مسائل حکایت کسی بود که برای حل مشکل جابه جایی گاوش (چون خیلی بزرگ بود) آن را نصف کرد. اما دریغ که با نصف کردن یک گاو دو گوساله نخواهیم داشت بلکه یک گاو مرده روی دستمان میماند. گاو باید یک کلیت و سیستم دیده شود و با تقسیم کردن آن مفهوم و ماهیت مسئله عوض می شود.
اگر ما شهر و جامعه را چون یک سیستم ببینیم پس برای درک بهتر آن باید با رویکرد تفکر سیستمی به آن نگاه کنیم و مسائل را با این رویکرد حل کنیم.
در تفکر سیستمی مفاهیم جالب و مهمی وجود دارد مانند تاخیر، پیچیدگی، پویایی و ... . در پیچیدگی یاد میگیریم که سیستم دارای اجزای مختلفی است که با تغییر یک متغییر ممکن است مولفه های مختلفی از آن سیستم تغییر کند و برخی از آنها با تاخیر اتفاق می افتند. مانند نمودار زیر.
همانطور که در نمودار بالا نشان داده شده است با افزایش سطح بزرگراه ها در شهر اتفاقات دیگری هم میافتد. به عنوان مثال قبلا افراد چون مشکل تردد از غرب به شرق داشته اند کسانی که محل کار آنها غرب بوده است باید همان سمت سکونت می کردند اما با ایجاد بزرگراه ها و افزایش امکانات و رفاه در این زمینه بسیاری از افراد تصمیم می گیرند در مناطق دیگر شهر سکونت کنند. و چنین اتفاقاتی باعث می شود تردد افزایش یابد و در نتیجه افزایش ترافیک را خواهیم داشت. اما این اتفاقات با تاخیر میافتد. در این مثال بسیار ساده و مختصر، پویایی و پیچیدگی سیستم را می بینیم و اتفاقی که با راهکارهای سطحی می تواند رخ دهد. کاملا واضح است در نبود رویکرد سیستمی به پدیده، تصمیمات ما می تواند به فاجعه تبدیل شود.
به تعبیر جناب مولانا:
عاقبت سرکنگبین صفرا فزود / روغن بادام خشکی می نمود
به نظرم برای این بخش کافی هست و بقیه بحث برای یادداشت بعدی. پس اگر شما هم دچار دغدغه تصمیمگیری و چالش های مربوط به آن هستید و یا به دنبال درک چرایی ضعف در تصمیمگیری و سیاستگذاری در کشور، با ما همراه باشید. در ضمن افتخاری است برای بنده که در این مباحثات «تصمیم اندیشی» شرکت نمایید و نظرات خود را بیان کنید. با افتخار منتظر نظرات ارزشمند شما عزیزان هستم.
چالش1:
به نظر شما چه چیزهایی می تواند باعث ایجاد پیچیدگی در یک مسئله شود؟
اگر بتوانیم مفهوم پیچیدگی را به خوبی درک کنیم، درک بسیاری از مسائل و چگونگی رخداد آنها ساده تر خواهد. پس لطفا مهم ترین چیزهایی که به نظر شما عامل ایجاد پیچیدگی می شود را در زیر همین پست بیان کنید.
معمای آینده در آینه تفکر سیستمی : درآمدی بر: رویکرد سیستمی روایت محور، حمیدرضا فرتوک زاده، آرمان زارعی، دانشگاه جامع امامحسین (ع)، 1398
قسمت دوم این یادداشت: