من تا حالا اینجا چیزی ننوشتم، دلیلی ندیدم که بنویسم. همیشه مطالب بقیه رو خوندم و نهایت کاری که انجام دادم لایک و دو کلمه کامنت بوده. هیچوقت نیاز ندیدم درد و شادیمو به مردم جار بزنم، چون کار خاصی به هر حال برام نمیکنن.
قلمم هم هیچوقت آش دهنسوزی نبوده که ازش تعریف کنم. نهایتا به اینجا متوصل شدم چون امروز دیدم هیچکس نمونده که باهاش راحت باشم. هر دوستیای یه تاریخ انقضایی داره و هر چقدر بیشتر خودتو نشون بدی، اون زودتر میرسه و من نمیخواستم این چندتای باقیمونده رو از دست بدم.
زندگی عجیب غریبی ندارم، برعکس خیلی از همسنام عاشق نیستم، هیچوقت هم نشدم. درست و حسابی هم تا الان زندگی نکردم، کل زندگی و آیندهام همیشه خلاصه شده تو چندتا کتاب و یه میز تحریر. و البته انتظار. انتظار برای یه تغییر، برای یه معجزه که زندگیامو از این بیحالتی دربیاره.
ولی معجزه؟ نه، اینجا نه. تنها چیزی که بعد اون همه انتظار منتظرمه یه غوله. یه غول بزرگ به اسم کنکور. این غول بزرگ قراره کل سلامت روان باقیمونده من و امثال من رو بجوه و قورت بده. وقتی که کل زندگیمون به دوتا تست وابستهست، تعجبی نداره که این حجم از فشار روانی رومونه.
حال و روز من عالیه، هر روز میخندم و خوشحالم؛ ولی امیدوارم کسی که داره اینو میخونه بتونه درکم کنه. من عشق نمیخوام، محبت و نازکش هم نمیخوام. من به عنوان یه جوان ایرانی، به درک شدن نیاز دارم و منظورم صرفل خانواده نیست. جامعه روز به روز فشار بیشتری داره به همهامون وارد میکنه و این دردناکه که مردم اخیرا بیشتر و بیشتر خودشونو میبینن.
سرتونو درد نمیارم چون قرار نبوده از اول اینجا مطلبی گذاشته بشه، خلاصه مطلبم اینه که حواستون بیشتر به همدیگه باشه. هیچکس هیچوقت نمیدونه که فردا قراره کي رو از دست بده پس لطفا تا وقتی همدیگه رو دارید درک کنید، محبت کنید، صحبت کنید و گوش بدید چون فردا ممکنه یا تو نباشی یا اون✨️