تصویر مرد کنار پنجره خیس هواپیما هنوز یادمه...
بوی گس عطرش همهجا رو پر کرده بود و خیره به بیرون گفت: رسیدیم، من عاشق این هوام.
مسافر فکر کرد: چقدر از فعل رسیدن بدش میاد.
رسیدن که تموم بشه، نرسیدنها شروع میشه و بعد از رسیدن به نرسیدنها، دلت برای تکرار چرخه معیوب زندگی تنگ میشه. چرخهای که همیشه در حسرت زمان از دست رفته نگهت میداره.
هنوز اون تصویر رو یادمه، بو توی سرم میپیچه و یکی بهم میگه رسیدیم.
میدونم که دلم برای این لحظه تنگ میشه.