اصلا زندگی بدون زخم نمیشه ...زندگی بدون درد و خون و خون ریزی نمیشه
وقتی زمین میخوری و پات کبود وزخمی میشه درد داری ...زخم هات تازه ان و میسوزن حتی شاید نتونی راحت بخوابی ...
نتونی راحت راه بری ...
و در کل هرکار عادی که اصلا تو روزمره ات برای انجام دادنش فکر نمی کنی ،نمی تونی انجام بدی...
میخوام بگم تو زندگی هم همینه ...
تو هر موقعیتی که زمین بخوری و زخمی بشی ...
درد داری ...
اشکت بیخود و بی جهت میاد ...
تنها کاری که باید بکنی اینکه اجازه بدی خوب بشی ...
اجازه بدی زخمت که تازه است کم کم خشک بشه و تنها یه رد کمرنگ ازش بمونه ...
اینکه هر دفعه که زخم خشک شد بیای روشو بکنی که مثلا زودتر خوب بشه اما داری هی زخم رو عمیق و عمیق تر می کنی ...
و اینجاست که از تو کاری برنمیاد و باید فقط و فقط صبر کنی ...
ولی میتونی مطمئن باشیی که زمان بگذره زخمت خوب میشه ...خبری از درد و سوزش و اشک نیست
و تو دوباره میتونی روی پای خودت وایستی و به حرکتت ادامه بدی