سلام
توی توییتر از تجربهی ترجمهی خودم و مقابلهی ترجمههای دیگران مینوشتم. دوستان گفتن اینجا بذارم برای دسترسی راحتتر.
بنویسیم، تا بعد ببینیم چی میشه :)
(این نوشته بهتدریج بهروز میشود)
به خاطر شغلم چند ساله که علاوه بر ترجمه، متنهای ترجمهشدهی مختلفی (از مترجم و نامترجم) در حوزهی ادبیات و علوم انسانی رو با متن اصلی مقابله و ویرایش میکنم؛ شاید از زمانی که با دوست عزیزم، علی معتمدی، گروه «کارگاه ترجمه» رو توی فیسبوک راه انداختیم، یعنی سال ۱۳۹۰.
توی این مدت خیلی چیزها از ترجمهی دیگران یاد گرفتم. میخوام اینجا آموختههام و ایرادهای ترجمانی رو بنویسم، شاید یه روزی به درد کسی خورد. سعی میکنم با هشتگ دستهبندیشون کنم تا پیداکردنشون هم راحتتر باشه.
مشارکت در بحث هم که مزید امتنان است. اگر نکتهای دارید که به نظرتون بحثِ مطرحشده رو تکمیل میکنه (مثلاً معادل بهتری برای یه کلمه به ذهنتون میرسه)، لطفاً کامنت بذارید تا به متن اضافهاش کنم :)
قبل از هر چیز چند تا نکتهی کلی (با شمارهبندی) میگم و بعد میرم سراغ ذکر مصیبت اصلی. این شمارهبندیها تا حد زیادی برگرفته از مقدمهی کتاب "مشق ترجمه" است که با همکاری دوست خوبم، آقای روحالله سلیمانیپور، نوشتیم و با همکاری "نشر نویسهی پارسی" منتشر شد:
اولِ کار، واحد تحلیل ترجمه رو واحدهای خرد زبانی، مثل واژه و عبارت، در نظر میگیرم و اگر عمری باقی موند میرم سراغ واحدهای بزرگتر (مثل جمله) و لحن و...
البته قرار نیست فقط از ایرادهای ترجمه بنویسم؛ به ترجمهها و معادلهای ترجمانی خوب هم اشاره میکنم. خودم عادت دارم معادلهای خوب رو توی دیکشنریام بنویسم تا در صورت لزوم و همخوانی با بافت متن ازشون استفاده کنم. به خاطر رشتهی تحصیلیام (مطالعات ترجمه) ناخودآگاه از نظریههای زبانشناسی و ترجمهپژوهی هم استفاده کردهام.
متن/زبان مبدأ = انگلیسی
متن/زبان مقصد = فارسی
در ترجمه میتونیم ساختمان واژههای متن مبدأ رو، به شرط حفظ معنا، عوض کنیم و مثلاً واژهی ساده رو به مرکب، یا مرکب رو به مشتق، یا مشتق رو به ساده و... ترجمه کنیم.
مثلاً go back (فعل مرکب) رو میشه به «برگردید» (فعل مشتق پیشوندی) ترجمه کرد. #تغییر_ساختواژی
گاهی توی ترجمه میتونیم وجه فعل رو از اخباری به التزامی یا بالعکس تغییر بدیم:
"We make a commitment to respect life, so that every person is treated humanely"
ما متعهد میشویم که حیات را حرمت نهیم تا با هر شخصی رفتار انسانی «شده باشد»
#تغییر_وجه_فعل
بهتره فعل مجهولِ دارای فاعل رو به فعل معلوم ترجمه کنیم:
All these points "are supported" by Plato.
همهی این نکتهها را افلاطون «تأیید میکند».
اگر فعل جملهی مجهول فاعل نداشته باشه، میتونیم اون رو به فعل معلوم خنثایی ترجمه کنیم که کنشگری نداره:
I cannot pretend to know how writing "ought to be done".
من نمیتوانم مدعی بشوم که میدانم چگونه "باید نوشت".
#تغییر_جهت_فعل
در ترجمه میتونیم فعلهای ناگذرا رو به فعلهای گذرا ترجمه کنیم:
All information "is" within reach.
کلیهی اطلاعات را در اختیار «داریم».
یا بالعکس، فعلهای گذرا رو به فعلهای ناگذرا ترجمه کنیم:
Peace "eludes" us.
صلح از ما «میگریزد».
#تغییر_گذرایی_فعل
خیلی اوقات با توجه به بافت متن میتونیم زمان افعال رو توی ترجمه تغییر بدیم، چون رابطهی یکبهیک بین زمان افعال انگلیسی و فارسی وجود نداره:
Our exile "will end".
هجران ما را پایانی «است».
#تغییر_زمان_فعل
میتونیم بنا بر مقتضیات جمله و دستور زبان اسامی/ضمایر جمع رو به اسامی/ضمایر مفرد یا بالعکس ترجمه کنیم:
"both "feet
هر دو «پا»
#تغییر_اسم_ضمیر
میتونیم توی ترجمه بعضی از عبارات رو که قرینهی لفظیشون توی جمله هست، حذف کنیم یا بهاصطلاح از اونها فاکتور بگیریم:
a question "so" vast and "so" important
مسئلهای «چنین» فراخ و مهم
گاهی توی ترجمه میشه حذف به قرینهی معنایی هم انجام داد؛ یعنی اون بخشی از متن رو حذف کرد که نبودش آسیبی به معنای متن مبدأ نمیزنه و به نظر میآد حشوه:
At "the age of" twenty-one
در بیستویکسالگی
البته باید مراقب باشیم هر چیزی رو حشو ندونیم و این کار باعث نشه جملهی مبدأ رو قلعوقمع کنیم به این بهانه که حذف این عناصر به معنای متن آسیب نمیزنه! تشخیص حشو بودن شمّ زبانی تربیتشدهای میطلبه که داشتنش جز با انس با زبان و متون استوار فارسی امکانپذیر نیست.
گاهی بدون قرینه هم میشه عناصری رو از متن حذف کرد؛ البته باز هم به شرطی که معنای متن مبدأ آسیب نبینه. مثلاً در اکثر موارد حرف تعریف «a/an» توی زبان فارسی ترجمه نمیشه:
"A" statesman ought to be wise.
دولتمرد باید انسان خردمندی باشد.
گاهی میتونیم بنا به ضرورت عنصری رو حذف کنیم و به جبرانش، عنصر دیگهای رو به متن اضافه کنیم:
I do not know "if" my experience can serve as some kind of example to future generations.
نمیدانم تجربیاتم میتواند سرمشقی برای نسلهای آینده به شمار آید «یا نه»/
#حذف_اجزای_متن_مبدأ
جز حذف و اضافۀ عناصر، نوع دیگهای از جبران هم توی ترجمه هست: دو یا چند تغییر همزمان در عین حفظ معنای جمله. مثلاً توی ترجمهی زیر فعل منفی به فعل مثبت ترجمه شده و به جبرانش، متضاد صفتِ جانشین اسم اومده:
He was not "mature".
او "ناپخته" بود.
#جبران_در_ترجمه
توی ترجمه گاهی برای روشنتر کردن معنای متن میتونیم عناصری رو به متن مقصد اضافه کنیم، عناصری که توی معنای متن مبدأ تلویحاً وجود دارن:
Would that they had never been born.
کاش هرگز «از مادر» نمیزادید!
این شگرد از مهمترین دلایل طولانیتر شدن متن مقصد در مقایسه با متن مبدأ است. اما همونطور که در حذف عناصر از متن مبدأ باید احتیاط به خرج بدیم که هر عنصری رو حشو ندونیم، در افزودن عناصر به ترجمه هم باید مراقب باشیم هر عنصر حشوی رو وارد ترجمه نکنیم.
#ترجمه_توضیحی
مترجم میتونه گاهی پاش رو فراتر بذاره و مفهومی رو که از متن مبدأ در یافته، به زبان خودش بازگو کنه. اینطور مواقع، ترجمه با توجه به مفهوم متن مبدأ و نه صرفاً واژههاش انجام میشه و عناصر متن مقصد مابهازای دقیقی توی متن مبدأ ندارند:
They "identified" closely with the Remonstrant movement.
خود را از نهضت معترضان «جدا نمیدانستند».
البته باز هم باید دقت داشته باشیم که این شگرد از مصادیق بارز ترجمهی ناوفادار به شمار میره، ترجمهای که با خیانت به واژههای متن مبدأ، به مفهومش (طرز فکر نویسنده؟) وفادار میمونه. در نتیجه در استفاده از این شگرد حساس باید دقت به خرج بدیم.
#ترجمه_مفهومی
در ترجمه میتونیم عناصری رو به متن مقصد اضافه کنیم که توی متن مبدأ به قرینهی لفظی حذف شدهاند یا بنا بر ملاحظات دستوری مستتر هستند:
our object in this and the next "chapter".
هدف ما در این «بخش» و «بخش» آینده #افزودن_برخی_عناصر_به_ترجمه
گاهی میتونیم با در نظر گرفتن سبک متن مبدأ بعضی از عناصر متن رو به صورت استعاری ترجمه کنیم:
They should be entirely "disbelieved".
آنها را باید یکسره «با چشم ناباوری نگریست».
حتی میتونیم استعارههای متن مبدأ رو هم تغییر بدهیم؛ یا به عبارت دیگه یک استعاره رو به استعارهای دیگه ترجمه کنیم:
I was willing to "sacrifice" all attempts at aesthetic excellence.
حاضر بودم «قید» هرگونه زیبایی بیان را «بزنم».
#ترجمه_استعاری
در ترجمهی اصطلاحات میتونیم از اصطلاحات قالبیِ معادل در زبان مقصد استفاده کنیم:
In other words
به عبارت دیگر
استفاده از این شگرد نیازمند گنجینهی ذهنی پرباری از اصطلاحات زبان مقصد است. هرچه شناخت مترجم از زبان مقصد بیشتر، استفاده از این شگرد راحتتر.
#ترجمه_اصطلاحی
گاهی میتونیم برای حفظ حالوهوای متن مبدأ، یا به خاطر نبود معادل مناسب، عدم توافق عموم سر یک معادل خاص یا حتی ترجمهناپذیریِ تمام وجوه یک واژه، بعضی از واژهها رو از زبان مبدأ وام بگیریم.
این وامگیری ممکنه برای واژههای سادهای مثل کنترل (control) و زیگزاگ (zigzag) یا حتی واژههای تخصصیتری مثل مانترا (mantra) و دیالکتیک (dialectic) مصداق داشته باشه.
وامگگیری یه شگرد موقتیه (یعنی به محض جا افتادن یک معادل برای واژهای، باید از اون معادل استفاده کنیم) و باید آخرین راهکار برای ترجمهی واژهها و اصطلاحات تخصصی باشه (یعنی مطمئن باشیم که این واژه هیچ معادلی توی زبان مقصد نداره یا معادلش برای متن مورد نظر ما ناکارآمده).
نکتۀ دیگه دربارهی وامگیری اینه که شیوهی آوانگاری و ضبط کلمات بیگانه (بهخصوص اسامی خاص) دستورالعمل نسبتاً مشخصی داره که بهتره ازش تبعیت کنیم تا وامواژه با قواعد آواشناختی زبان مقصد (در اینجا فارسی) منافات نداشته باشه.
#وامگیری_واژگانی
از رایجترین تغییراتی که توی ترجمه اتفاق میافته، تغییر نقش دستوری واژههاست. توی ترجمهها بارها میبینیم که مترجم بدون اینکه معنای متن مبدأ رو تغییر داده باشه، با تکیه بر دانش زبانی خودش، اسم رو به صفت، صفت رو به قید، قید رو به فعل و... تبدیل کرده:
the idealism of the "Greeks"
ایدهآلیسم «یونانی»
#تغییر_نقش_دستوری
در ترجمه میتونیم مرتبهی زبانی عناصر متن مبدأ رو هم تغییر بدهیم. مثلاً میتونیم تکواژ رو به واژه، واژه رو به گروه، گروه رو به عبارت، جملهواره رو به جمله و... ترجمه کنیم:
neurophysiology (واژه)
فیزیولوژی اعصاب (گروه اسمی)
#تغییر_مرتبه_زبانی
توی ترجمه میتونیم برای روشنتر کردن ارجاعات داخل متن مبدأ، مرجع ضمایر رو به جاشون به کار ببریم:
If "it" moves in the upper level
اما «آن نوع از ادبیات» که آب از آبشخور سطح ظاهری و بالائی زبان میگیرد
گاهی هم میتونیم برعکس عمل کنیم؛ یعنی ضمیر رو به جای مرجعش بیاریم. البته این کار خیلی بهندرت و معمولاً فقط توی جملاتی انجام میشه که جای دیگه به مرجع ضمیر اشاره شده باشه. استفاده از این تکنیک مستلزم فهم کامل متن مبدأ و البته تسلط بر زبان مبدأ است:
"His" sister Rebekah tried to block "Spinoza's" share of the inheritance due on his" father's death in 1654.
خواهر «اسپینوزا» سعی کرد که «او» را پس از مرگ پدرش در ۱۶۵۴، از حق ارث محروم کند.
#آوردن_مرجع_ضمیر_به_جای_آن
گاهی میتونیم در ترجمه از معادلهای انتزاعیتر (یا بالعکس، انضمامیتر) استفاده کنیم:
have so many important "things" to do
آنقدر «کارهای» مهم دارند
باید توجه داشته باشیم که دوقطبی «انتزاعی-انضمامی» مطلق نیست و نسبی است.
#معادل_انتزاعی_به_جای_انضمامی
توی فارسی استفاده از واژههای مترادفی که با کلمۀ «واو» به هم معطوف شدهاند، غیرعادی نیست. اما توی انگلیسی درست عکس این مطلب صدق میکنه و ایجاز و پرهیز از حشو آشکارتره. بنابراین توی ترجمهی فارسی به انگلیسی باید به این نکته توجه کنیم:
incubation
پختن و پروراندن
شاید بتونیم این کار رو به حساب سبک ترجمهی مترجم هم بذاریم، همون خصوصیتی که گاهی مترجم چنان دست خودش رو باز میذاره که نویسنده توی متن مقصد ناپیدا و حضورش گم و خود مترجم توی متن پررنگ و حضورش پیدا میشه.
#ترجمه_مکرر_یک_واژه_به_دو_واژه_مترادف
استفاده از مجاز جزء به کل یا کل به جزء هم توی ترجمه جایزه:
synagogue
اهل کنیسه
#ترجمه_جزء_به_کل
توی ترجمه گاهی میتونیم عناصر مربوط به زمان رو به مکان یا بالعکس ترجمه کنیم:
"here" narrowed and "there" widened
«گاه» دامنهاش تنگ و «گاه» فراخ شده
#ترجمه_مکان_به_زمان
گاهی مترجم میتونه برای بعضی از عناصری که مختص فرهنگ مبدأ یا برای مخاطبان مقصد بیگانه هستند، معادل بومیاش رو (که همکارکردش است و همون مفهوم و منظور رو میرسونه) به کار ببره:
kaleidoscopic
شهر فرنگ
البته این معادل فرهنگی نباید گلدرشت از آب در بیاد. یادمه یه بار دیدم توی زیرنویس فیلم، مترجم Jesus رو ترجمه کرده بود «یا ابالفضل» که خب طبعاً مترجم میخواسته به طنز ماجرا هم اضافه کنه :)
#معادلیابی_فرهنگی
نشانههای سجاوندی یکی دیگه از ابزارهای انسجام معنایی جملات هستن. برای حفظ این انسجام باید کاربرد هر کدوم از نشانهها توی زبان مبدأ و مقصد رو خوب بدونیم. توی ترجمه میتونیم نشانههای سجاوندی رو حفظ کنیم، تغییر بدیم یا حتی معادل واژگانی برشون پیدا کنیم:
In some, the heart grows old first; in others, the spirit.
برخی را نخست دل پیر میشود «و» برخی را نخست جان.
#ترجمه_نشانههای_سجاوندی
توی ترجمه با توجه به منطق جملات و از طریق افزودن برخی عناصر مابین جملات میتونیم انسجام بین جملات رو افزایش بدیم. البته کاربرد این شگرد مستلزم درک درست منطق محتوای متن مبدأ است و این میسر نمیشه جز با تسلط بر زبان مبدأ.
We observe that living organisms need food in order to exist.
«همچنین» مینگریم که موجودات زنده برای بقای خویش به غذا نیاز دارند.
#تغییر_در_انسجام_معنایی
گاهی مترجم عنصر معترضه رو از حالت معترضه خاج میکنه. باید توجه کنیم که نویسنده با معترضه کردن بخشی از جمله میخواد نشون بده که اون بخش اهمیت زیادی نداره. در نتیجه اگه این بخش معترضه رو به اصل جمله بیاریم، در واقع تأکید مورد نظر نویسنده از بین میره.
#ترجمه_معترضه
حالا که صحبت از تأکید (یا نشانداری) شد، بد نیست بدونیم که توی ترجمه میتونیم از روشهای صوری مختلف برای حفظ تأکید جمله استفاده کنیم:
they are if-then always statements.
این قوانین گزارههای «هرگاه ـ آنگاه همواره» هستند.
ما مترجمها باید شیوههای صوری و غیرصوری نشان دادن تأکید و نشاندار کردن عناصر توی زبانهای مبدأ و مقصد رو یاد بگیریم و به شباهتها و تفاوتهای بینازبانی آگاه باشیم.
#ترجمه_عناصر_نشاندار
توی ترجمه میتونیم ترتیب اجزای عبارات رو تغییر بدیم تا متن مقصد طبیعیتر جلوه کنه:
hopes and fears
بیمها و امیدها
#جابهجایی_اجزای_عبارات
کنشگری فعل هم ممکنه توی ترجمه دستخوش تغییر بشه، بهخصوص موقع ترجمهی فعل مجهول به معلوم:
as far as it was possible
تا آنجا که در توانم هست
#تغییر_کنشگری
چند نکته دربارهی این دستهبندیها:
آقا لطفاً اون And اول جمله رو همیشه به «و» ترجمه نکنین. توی فارسی نداریم، نمیشه! (عموماً) بهترین کار اینه که این حرف ربط رو به قید ترجمه کنیم: در ضمن، بهعلاوه، وانگهی، افزون بر آن، تازه و... برای اول جمله؛ نیز، هم، همچنین و... برای وسط جمله:
And she was right
حق هم با او بود
And he was surprised too
تازه غافلگیر هم شد
And he is a researcher
در ضمن، محقق هم هست
در جواب آنهایی که تصور میکنند در زبان انگلیسی نباید جمله با And شروع بشه: مرحوم سیناترا نهتنها جمله، که ترانهشان را با And میآغازیدند :) https://youtu.be/3bYwKp2FJro
#تغییر_نقش_دستوری
یکی از ایرادهای نومترجمها تنبلی، توسل به کلیشه و گرتهبرداریه که این هر سه عموماً توی ترجمهی پسوند صفتسازِ «able» (و مشتقاتش) فوران میکنن. مترجم یه «قابلِ» ناقابل میذاره سر کلمه و تمام. ترجمهی اینجور کلمهها مخصوصاً وقتی دچار این #کلیشه_زبانی میشه که پایهاش/ستاکش فعل باشه.
اصولاً پسوند صفتسازِ able یا به فعل میچسبه و امکان یا توانایی حالتی رو نشون میده و مسئلهی #کلیشه_زبانی توی ترجمهاش پیش میاد:
bearable: قابل تحمل
understandable: قابل درک
یا به اسم میچسبه و خصوصیت مشخصی رو نسبت میده:
comfortable: راحت
honourable: آبرومندانه
valuable: ارزشمند
اما راه حل این #کلیشه_زبانی و ترجمهی متنوع صفتهای مشتق دارای پسوند able:
>اسم مصدر+پذیر: bearable: تحملپذیر
>مصدر(اسم)+کردنی/شدنی: deniable: انکارکردنی | executable: اجراشدنی
>مصدر+«یای» لیاقت: adorable: ستودنی
>ساختن اسم فاعل/مفعول: reliable: معتمد | respectable: محترم
>درخور/شایسته/مناسب/شایان...+اسم: considerable: شایان توجه
>اسم+برانگیز: admirable: تحسینبرانگیز
>اسم+زا: flammable: آتشزا
>اسم+بردار: justifiable: توجیهبردار
یه راه حل افراطی دیگه هم برای ترجمهی پسوند able بدون افتادن در دام #کلیشه_زبانی هست:
>ترجمهی صفت به شبهجملهی موصولی:
usable information:
اطلاعاتی که امکان استفاده از آن فراهم است
در واقع این یک جور #ترجمه_توضیحی به شمار میره.
بعضی از همین راه حلها رو میشه برای ترجمهی صفتهای مشتق با الگوی un...able هم به کار برد:
>اسم مصدر+نا+پذیر: unbearable: تحملناپذیر
>مصدر(اسم)+نـ/نا+شدنی: undeniable: انکارنشدنی
>نـ/نا+مصدر+«یای» لیاقت: undrinkable: نیاشامیدنی
و قس علی هذه
برای ترجمهی صفتهای مشتق با الگوی un...able گاهی این راه حلها هم جواب میدن:
>بی+اسم: irreversible: بیبازگشت
>دور از+اسم: unexpectable: دور از انتظار
>خارج از+اسم: inaccessible: خارج از دسترس
>اسم+گریز: unimaginable: تصورگریز
آقا این صفت successful رو هر جا دیدین، «موفق» ترجمه نکنین؛ وقتی برای غیرانسان به کار میره، این معادلها براش دقیق/مناسبتره: موفقیتآمیز، فایده/اثر/ثمر/نتیجهبخش، مفید، مؤثر، کاری، اثردار، پرحاصل، تأثیر/اثرگذار، مثمر، نافع، کارا، کارآمد، راهگشا، کارگر و... #کلیشه_زبانی
صفت meaningful هم همهجا به معنای «معنادار/بامعنی» نیست. معادلهای دیگهاش: ارزشمند، پربار، سودمند، مفید، مهم، بااهمیت هدفمند، هدفدار، باهدف، غایتمند، جدی مفهوم، قابل فهم، فهمیدنی، آسانیاب
#کلیشه_زبانی
فعل work رو هم لطفاً #گرته_برداری نکنید:
This plan works.
(به جای «این نقشه کار میکند»): این نقشه جواب میدهد/عملی است/کارگر میافتد/اثر میکند/مؤثر واقع میشود/نتیجهبخش است/راهگشاست و...
#کلیشه_زبانی
معادل قید really رو هم که همهاش میذاشتید «واقعاً» و «حقیقتاً»، با خیال راحت، دل خوش و خاطر آسوده میتونید بذارید: خیلی، زیاد، بسیار، حسابی، کاملاً، بهشدت، شدیداً، کلی، بیاندازه/حد/نهایت، بسی، سخت، بهغایت، بیش از حد، فراوان و...
باور بفرمایید خیلی از کلمهها به اون معنایی نیستن که توی ذهن ما حک شدهن. مثلاً kid gloves شاید در نگاه اول به معنای «دستکش بچهگانه» باشه، اما متأسفانه معناش «دستکش چرم بزغاله»ست!
یه مثال دیگه: the private student جز «شاگرد خصوصی» در کمال ناباوری میتونه به معنای «دانشآموز منزوی» هم باشه! اینجور مواقع چارهای نداریم جز دقت، توجه به بافت، کمک گرفتن از عقل سلیم و چک کردن کوچکترین مورد مشکوکی در دیکشنری یا سرچ در نت.
همچنان اوصیکم به چک کردن دیکشنری، حتی برای بدیهیترین و سادهترین کلمات. با تشکر! :)
موردِ مشابهِ دیگر «literally» است که نباید همیشه «به معنیِ واقعیِ کلمه» ترجمه شود. گاهی «بیاغراق» خیلی خوشتر مینشیند؛ مثلاً در چنین جملههایی:
This happens to me literally every single day.
بیاغراق هر روز برایِ من این اتفاق میافتد.
پیشنهاد برای اصلاح #ترکیب_وصفی_طولانی مخصوصاً وقتی با ترکیب اضافی میاد: تبدیل گروه اسمی به شبهجملهٔ موصولی و در نتیجه تبدیل صفت به صفتِ جانشین اسم (مسند سابق)
بیفور:طراحی کارزار ایمیلی خودکار ساده و قابل اطمینان
افتر: طراحی کارزاری ایمیلی که خودکار، ساده و قابل اطمینان باشد
دیگه اینکه خوبه حواسمون به تکرار کلمات مجاورِ مشابه/یکسان باشه توی #ویرایش:
همه میدانیم *که خریدن کتابهایی که... (به تقلید از زبان گفتاری، خیلی از «که»ها رو میشه حذف کرد)
شاید مشکل شکل [روش] حرف زدنمان است
حالا که صحبت از ویرایشه، اینم بگم: یکی از وظایف ویراستار توی #ویرایش_صوری اینه که کاراکترهای اشتباه رو تصحیح کنه. از جمله نیمفاصلههای کاذب و کاراکترهای عربی. توضیح بیشتر توی تصویر:
یه قید باحال و اذیتکن دیگه هم هست به نام Simply :)
این قید وقتی توی جملهی منفی میاد، اغلب فقط برای تأکید بیشتره و ربطی به سادگی و بیآلایشی و بیدردسر و... نداره و ترجمهاش میشه به هیچ وجه، مطلقاً، ابداً، اصلاً، عمراً و...
That simply isn’t so: ابداً اینطور نیست
یه معادل دیگه هم برای simply پیدا کردم: بهوضوح، آشکارا، صراحتاً، علناً و...
It simply benefits men more than women.
بهوضوح برای مردان سودمندتر از زنان است. (با قروفرش میشه: بر کسی پوشیده نیست که بیشتر به سود مردان است تا زنان!)
معادل قید by far میشه: بسیار، بهمراتب، از هر لحاظ، از هر نظر که بگویی...
That is by far the most important thing.
این بهمراتب مهمتر از مسائل دیگر است.
احتمالاً «با اختلاف» و «با فاصله» گرتهبرداری از همین قیده و خوب هم جا افتاده و به نظرم منظور رو میرسونه :)
و اما ترجمهی فعل زیبای wonder که اغلب هیچ ربطی به تعجب کردن نداره:
I wondered who'd sent it.
نمیدانستم/مانده بودم کی آن را فرستاده.
Where did I go, she wondered.
کنجکاو بود/میخواست/دوست داشت بداند کجا رفتهام.
he wondered who he was.
از خودش پرسید او کیست.
بسته به زمینه «در شگفت بودن از ...» هم بد نیست.
توی مقابلهها خیلی دیدم که مترجم به #همایندها (collocation) توجه نمیکنه. مثلاً misty eyes رو ترجمه کرده «چشمهای مهگرفته»! عقل سلیم مکث میکنه روی این عبارت عجیب و با مراجعه به دیکشنری معلوم میشه که این صفت برای چشم به معنای «تار» و «پُراشک» است. شاید بشه انتخاب مترجم رو اینجور توجیه کرد که بابا بذار مترجم از همون استعارهی متن مبدأ استفاده کنه و اینطوری زبون فارسی هم قابلیتش بیشتر میشه با یه استعارهی جدید. اما مشکل اینجاست که این متن کمیکه، نه شعر!
#چک_نکردن_دیکشنری
مگه توی حرف زدن عادی میگید «بیشتر از دو تا سیب خوردم»؟ «حداقل، لااقل، دستِکم، اقلاً، کمِکم و...» معادلهای بهتر و «طبیعیتری» هستن برای more than. توی جمله منفی معادلش رو میذاریم «حداکثر»:
A keyword can contain no more than three words.
کلیدواژه میتواند حداکثر ۳ واژه باشد.
حتی گاهی میشه (و بهتره) more than رو به چند/چندین ترجمه کرد:
more than one person
چند نفر
more than once
چندین بار
یا حتی «بسیار و بیش از حد و...»:
He was more than upset by the accident.
به خاطر تصادف خیلی ناراحت بود.
یکی دیگه از نمونههای بارز #گرتهبرداری و #چک_نکردن_دیکشنری توی ترجمهی حرف اضافهی for پیش میاد. for بسته به بافت متنی، دستکم بیست تا معنی مختلف داره. اما نومترجم طبق معمول معادل همهشون رو میذاره «برای». چند مثال:
For her, it's too early.
به نظر/به زعم او هنوز خیلی زود است.
He left there for home.
آنجا را به مقصد خانه ترک کرد/ از آنجا به سمت خانه رفت.
I can't sleep for the heat.
به خاطر/دلیل/از فرط گرما نمیتونم بخوابم/خوابم نمیبره.
a good ear for music
گوش مناسب [برای] موسیقی
go to the store for me.
به جای/از طرف/به نیابتِ/به نمایندگی از [سوی] من...
it's heavy for its size.
به نسبتِ/با توجه به/ با در نظر گرفتن/نسبت به اندازهاش...
give me this for that.
این را در ازای/در عوض آن بده.
for all his large size, he moves gracefully.
علیرغم/با وجود گنده بودنش...
have liking for sb
[نسبت] به کسی علاقه داشتن
M for mother
میم مثل مادر
I sold it for 2$.
به قیمت/بهای دو دلار
اصلاً گاهی میشه حرف اضافهی for رو ترجمه نکرد؛ خصوصاً توی عامیانهنویسی و وقتی for برای بیان مبلغ، مدت یا مسافت به کار میره:
I bought it for 1$.
I waited for 1 hour.
He ran for 400 miles and then fainted.
#حذف_اجزای_متن_مبدا
آقا منزجرکنندهترین نمونهی #گرته_برداری تعلق میگیره به «هیچ ایدهای ندارم». اصلاً کهیر میزنم وقتی میشنومش. اینا مگه چشونه: هیچی نمیدونم، سر در نمیارم، پاک بیخبرم، بلد نیستم، کاملاً بیاطلاعم، خبر ندارم، تعطیلم و... اصلاً گاوَم! :)
این ترکیب «یکی از اولین xها» هم گویا ایراد منطقی داره و ویراستارای تیزبین رو هوا میزننش!
One of our earliest customers
پیشنهاد: یکی از قدیمیترین مشتریهایمان
فعل speak to در کاربرد مجازیاش به معنای تأثیر (عاطفی) گذاشتنه که خب گرتهبرداریاش هم الان جا افتاده و منظور رو میرسونه:
His painting speaks to me.
نقاشیهاش روم تأثیرگذاره / باهام حرف میزنه.
سریالهای مهران مدیری هم کم مؤثر نبوده در جا انداختن این اصطلاح :)
از زیباترین معادلهایی که برای soulmate یافتم: آرام جان، راحت روان :)
ای راحت جانها به تو، آرام جان کیستی, دل در هوس جان میدهد، تو دلستان کیستی (خاقانی شروانی)
و تأثیرش بر عطار نیشابوری:
ای همه راحت روان، سرو روان کیستی, ملک تو شد جهان جان، جان و جهان کیستی
#معادل_زیبا
اصولاً فهم مصدر برای فارسیزبونها زمانبرتر و سختتر از فهم فعله.
بیفور: برای فهمیدن چرایی ناکام شدن دوستم...
افتر: برای اینکه بفهمم چرا دوستم ناکام شده...
#ویرایش_ترجمه
این فعل بدبخت fail هم بدجور دچار #کلیشه_زبانی شده. همهجا ترجمهاش میکنن «شکست خوردن». شما ببین چه معادلهای قشنگ دیگهای هم داره: به اشتباه افتادن، درماندن، لطمه دیدن، جامهی عمل نپوشاندن، نقش برآب شدن، کارگر نیفتادن، عقیم ماندن، از دست رفتن و (بسته به بافت) هزار فعل منفی دیگه! :)
تو رو خدا توی ترجمههاتون به این s کوچولو اهمیت بدین! ده سال آزگار توی اون دو تا قوسش خوابیده! مثال واضح و تکراری: 1950s یعنی دههی پنجاه میلادی، نه سال ۱۹۵۰ :-)
#بی_دقتی_مترجم
یه نکتهی خیلی بدیهی که توی خیلی ترجمهها رعایت نمیشه: of همیشه حرف اضافه نیست و برای ساخت ترکیب اضافی هم ازش استفاده میشه:
Sense of power
حسِ قدرت (نه حسی از قدرت )
Sense of direction
حس جهتیابی
Sense of humor
شوخطبعی
#گرته_برداری
قید traditionally جز «طبق سنت و به طور سنتی و...» خیلی اوقات ترجمهی بهتری داره: از قدیم [الایام]، سابق بر این، سابقاً، از دیرباز/روزگار کهن و...
The country has traditionally been one of the most stable in the region.
این کشور از قدیم الایام جزو باثباتترین کشورهای منطقه بوده.
به نظرم پربسامدترین اشتباه نومترجمها #چک_نکردن_دیکشنری است و اتکا به محفوظاتِ تارعنکبوتگرفته!
He "grossly" underestimates X.
او «به طور انزجارآوری» X را دست کم میگیرد.
اگر به دیکشنری هزاره مراجعه کنید، اتفاقاً اولین معادلش «بیاندازه، بسیار و...» است.
همیشه، بارها و حتی برای بدیهیترین واژهها هم دیکشنری چک میکنم. گاهی برای یافتن معادل بهتر، گاهی هم برای اضافه کردن واژهی پیشنهادیِ خودم یا دیگران به دیکشنری.
یه «فرصت طلایی» هم برای خودم وضع کردم: از زمانی که دیکشنری رو دست میگیرم تا زمان یافتن معادل، به خودم آخرین فرصت رو میدم که به مغزم فشار بیارم. خیلی اوقات معادل بهتر از دیکشنری به ذهنم میرسه و با لبخند مرموزی معادل خودم رو به دیکشنری اضافه میکنم! :)
صحبت از #دیکشنری_برای_ترجمه شد، گفتم بد نیست دیکشنریهای خودم رو معرفی کنم:
۱/فرهنگ معاصر هزاره انگلیسی به فارسی تکجلدی، علیمحمد حقشناس
۲/فرهنگ معاصر پویا انگلیسی به فارسی دو جلد در یک جلد، محمدرضا باطنی
۳/فرهنگ فشرده نشر نو، انگلیسی به انگلیسی و انگلیسی به فارسی، محمدرضا جعفری
۴/فرهنگ اصطلاحات فلسفه و علوم اجتماعی، انگلیسی به فارسی، ماری بریجانیان
۵/فرهنگ علوم انسانی، انگلیسی به فارسی، داریوش آشوری
۶/فرهنگ معاصر کیمیا، فارسی به انگلیسی، کریم امامی
۷/فرهنگ طیفی، جمشید فراروی (فایلش هم موجوده)
۸/فرهنگ فشرده سخن، دوجلدی، حسن انوری
۹/فرهنگ برابرهای ادبی، فارسی به انگلیسی و انگلیسی به فارسی، صالح حسینی این یکی از اون دیکشنریهای بینظیر و قدرندونستهست. شاهکاره معادلهاش چون از توی ترجمههای فارسی و انگلیسی متون ادبی استخراج شده و حاصل سالها مقابلهی آثار ادبیه. شما شروع مدخل D رو نگاه کن! آدم حظ میکنه :)
۱۰/برای تلفظ اسامی خاص هم چون من به آوانگاری معتقدم و نه حرفنگاری، خونهی اول و آخرم http://forvo.com است و بس. اگر هم نداشته باشه، سرچ و بهخصوص یوتیوب و ویکیپدیا!
۱۱/فرهنگ واژگان مترادف و متضاد که فایلش رو گروه @virastaran
زحمت کشیده تدوین و رایگان منتشر کرده.
۱۲/یه سری فرهنگ آنلاین هم هست که بوکمارکشون کردم توی مرورگرم:
http://fa.glosbe.com (کلمه در متن میده)
http://vajehyab.com فرهنگ دهخدا و معین http://dic.irandoc.ac.ir معادلهای فرهنگستان و پژوهشگاه علوم و فناوری
http://www.barsadic.com/ دیکشنری تخصصی برساد
https://www.aftabir.com/dictionaries/ واژهنامهی سایت آفتاب
http://urbandictionary.com تعریف کلمههای عامیانهی انگلیسی
http://farsishahri.com تعریف و معادل کلمههای عامیانهی فارسی http://almaany.com فرهنگ عربی به انگلیسی و بالعکس http://emla.virastaran.net مرجع دستور خط
برای ترجمهی اسم کتاب هم معمولاً اول به صفحهی فیپا و ویکی سر میزنم که اگه قبلاً ترجمه شده، از همون عنوان استفاده کنم.
فعل begin جزو #افعال_خاص هستش که توی ترجمه اغلب مشکلسازه. نومترجمها معمولا اولین معادلی که از این فعل بلدن رو میذارن: «شروع/آغاز کردن» اما معادلهای بهتری هم داره:
he began to cry.
بنا کرد به گریه کردن.
I began to eat...
اومدم بخورم...
It began to decrease.
رو به کاهش گذاشت/نهاد.
He began to run.
پا گذاشت به فرار.
He began to talk about...
سر صحبت دربارهی... را باز کرد
I began to feel normal again.
«کمکم» حالم سر جایش آمد.
He was never angry to begin with.
«اولاً/در وهلهی اول» که او اصلاً عصبانی نبود.
بعضی جاها هم میشه «اهتمامورزیدن» و امثالش رو در ترجمهی begin به کار برد:
They began to study X since 1960s.
آنها از دههی ۱۹۶۰، به بررسی/مطالعهی X اهتمام ورزیدند / همّت گماشتند.
یه کاربرد دیگهی begin که ندیده بودم و ربطی به شروع و اینا نداره:
He couldn't even begin to imagine poverty.
اصلاً به مخیلهاش هم خطور نمیکرد که فقرونداری چهشکلیه.
I can't begin to thank you.
واقعاً/اصلاً نمیدونم چطور ازت تشکر کنم.
یکی دیگه از نمونههای #افعال_خاص که معمولاً درست ترجمه نمیکننش: tend to این فعل نازنین اگه درمورد انسان به کار بره (اغلب) به همون معنای«گرایش/تمایل/دوست/عادت داشتن یا ترجیح دادن»هستش. اگه درمورد غیرانسان به کار بره (اغلب) به قید ترجمه میشه:معمولاً، غالباً و... #تغییر_نقش_دستوری
I tend not to talk about it.
تمایلی ندارم دربارهاش صحبت کنم.
He tends to exaggerate.
عادت دارد غلو کند.
They tend to imitate.
اغلب تقلید میکنند.
Journalists tend to be like that.
اکثر مطبوعاتیها اینطور هستند. (ترجمهی فعل به کمیتنما)
It tends to get busy.
معمولاً شلوغ میشود.
کلمهی introduction که خیلیها همهاش معادل «معرفی [کردن]» رو براش میذارن، معادلهای خیلی بهتری هم داره:
ارائه/عرضه، باب کردن/اشاعه/ترویج، گنجاندن، اِعمال/ اجرا/عملی کردن، آوردن، دخیل کردن/دخالت دادن و...
#کلیشه_زبانی