سلام، از اینکه چی شد سیگار کشیدم وتا الا که مصرفم به دو یا سه پاکت در ماه رسیده. مینویسم.
در طول سال، ماه، روز هر بار که سیگار بکشم به جاش میخوام از دلایلش بنویسم تا این نوشتنها بشه جایگزینی برای سیگار کشیدنم.
اولین سیگاری که کشیدم دقیقا هیجده سالگی بود، پیش دانشگاهی تموم کرده بودم و برای کاردانی برق میخوندم، رشتهای که هیچ علاقهای بهش نداشتم و فقط برای دل خانواده این رشته رفته بودم.
در کنار دانشگاه، کاره مورد علاقه خودمو که عکاسی بود انجام میدام یادمه اون روز فشار کاری زیادی روم بود و وضعیت مالی خوبی هم نداشتم از طرفی هم نمیخواستم از خانواده پولی بگیرم. مهر تموم شد و رسیدیم به
یک بهمن سال 1395، عصر قرار بود دوستمو ببینم و تا اون روز فقط کنجکاو بودم درمورد سیگار وقتی دوستمو دیدم بهش گفتم سیگار کشیدی؟ گفت آره، خیلی وقت پیش. گفتم خوب منم میخوام بکشم ببینم چطوریه، رفتم از مغازهای که اسمش "لولو مارکت" بود دو نخ بهمن کوچیک و یک فندک سبز رنگ خریدم و با هزار ترس و در حالی که غروب شده بود و دریا را میدیدم سیگارو کشیدیم. هیچ وقت نفهمیدم که چی کشیدم! اصلا نفهمیدمش و فقط انگاری یه سری دود دادم تو دهن و فرستادمش بیرون و بعدش از ترس این که بوی سیگار نگرفته باشم تا خونه پیاده آمدم و مستقیم حمام رفتم.
پ،ن1: نویسنده نیستم و فقط آدمی هستم که میخواد تغییر کنه و خاطراتمو و هر چیزی که توی دلمه مینویسم. اگر اشکالی از نظر نگارشی در نوشتههایم دیدین بهم پیام بدین لطفا، تشکر.
پ،ن2: فعلا تصمیم دارم ناشناش باشم تا راحتتر و بدون سانسور بتونم بنویسم و مهم اینه که میخوام در مسیر تغییر قرار بگیرم و به کمکتون نیاز دارم، ممنون از همراهیتون رفقا.
این نوشتهها را هر هفته، دوشنبهها که ماجراهای کل هفتهام هست منتشر میکنم.