Nσɾα Aȥαԃ
Nσɾα Aȥαԃ
خواندن ۱ دقیقه·۴ ماه پیش

♪ عقربه‌ها ♪


من پریشانم و من مسافر عقربه‌ها

در آسمانم و من گریزان ز خاطره‌ها


به گویمت به چه راهی چشم به‌راه تو ام؟

به قلب خویشتن که سپردمت مرتبه‌ها


انتظار دو چشم آبیِ لیلا دارم

انتظاری که بُوَد فراتر ز حافظه‌ها


در کنارت ماه چون شمعی حقیر و خوار شد

بختِ من داده به دیدارِ رُخَت خاتمه‌ها


با اینکه پس از سال و هفته و ساعت

کم شده بین من و تو همه‌‌ی فاصله‌ها


همین دو لحظه‌ی باقی شده چون قرنی چند

ز فراغت هلاک، چون عطش ز میکده‌ها


ولی چنین بگویمت تا خیالت دارم

چه خوش است دیدنِ گذردنِ ثانیه‌ها




بازگوییِ این نوشته اگر عشق را بیشتر می‌کند، نشر هم مثل من آزاد است...

°°نورا و ز. آزاد°°

شعرغزلعاشقانه
مرا نمی‌بینی؟ خب بگذار برایت بگویم. من جوانم و بر درختی تکیه کرده‌ام. می‌دانی یعنی چه؟ می‌فهمی یعنی چه؟ اگر می‌فهمی، بدان که مشتاق مصاحبت با توام که همدرد منی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید