این فیلم کوتاه، یک پیام کوتاه برای من داشت: از کلیشهها خارج شو. سخن ابتدایی اینه که اگه این فیلم رو ندیدید: به اسم The Box، خب این متن ممکنه اون رو اسپویل کنه. اگه دوس داشتید توی این کانال تلگرامی فیلم رو که 12دقیقه و 12ثانیهست دانلود کنید، ببینید و بعد این متن رو بخونید. ندیدید هم چیزی رو از دست ندادید، فقط متن من رو بخونید!
آنها از شما میخواهند مثل خودشان حرف بزنید، رفتار کنید و به دنیا همانطور که آنها نگاه میکنند، نظر داشته باشید. آنها صدای شما را برنمیتابند، چرا که وجودشان ریشه در کلیشه زده و پای رفتن ندارند. آنها فقط برای اینکه شما را همنوای خودشان بکنند، همنوا میشوند.
این آنهایی که ازشون با قالبی ادبی گفتم، همون کلیشهها هستند که در جعبههای متفاوتی شما رو محبوس میکنن و شما رو از دنیایی به وسعت کیهان غافل. جعبه در اینجا یعنی کلیشه.
کلیشه(Cliché) در واقع یک الگوی تکرار شونده هستش که هدفش اینه که شما رو در خودش تکرار کنه تا به حیاتش ادامه بده!
اشتباه نکنید. ربطی به خوانندگی نداره. همچنین ربطی به تولید محتوا هم نداره که شما سبک خودتون رو توی نوشتن داشته باشید. اینجا بیشتر به قضیه زبان اشاره میکنم. اینکه زبان خودش به تنهایی یک جعبه یا اصطلاحا کلیشه به حساب میاد. چطور میشه صدای خودمون رو داشته باشیم؟ شاید یکی از راهکارها کودک شدنه. زبان منظور اون چیزی نیست که فقط به شکل لفظ و صدا از دهن بیرون میاد. منظور نگرشهامون به رخدادها هستش و اینکه بتونیم از نگرشهای راکد خودمون خروج بزنیم. برای کودک شدن شاید یک راه هست: تفکر انتقادی داشتن. تفکر انتقادی داشتن یعنی اینقد با پیشفرضهایی که توی همون دوران کودکی بهمون دادن فکر نکنیم و اجازه بدیم مثل همون دوران، گشوده باشیم به جهان و در جستجو. صدای خودتو داشته باش، یعنی مثل دیگران فکر نکن!
در نهایت، غالب شدن بر کلیشهها، ما رو از حالت سکون به حرکت میندازه. از واکنشی بودن به کنشگر شدن. از رکود به شکوفایی. هر اسمی بگذارید فرقی نداره و این بسته به تصویر شما داره که چه واژههایی رو برای این اتفاق ردیف کنید. پای رفتن پیدا کردن برای هر کسی ممکن نیست و اتفاقی نیست که یک شبه حاصل بیاد. اما هرچه بیشتر توی این فرایند اختلال ایجاد کنید، دیرتر به این سخن پایانی، پا پیدا میکنید!
چند نکته که بهتره یادمون نره: