امید دستکار
امید دستکار
خواندن ۷ دقیقه·۳ سال پیش

درمانگری شناختی رفتاری چیست؟

آرون تمکین بک و فرزندش جودث
آرون تمکین بک و فرزندش جودث



چکیده

آرون بک، در دهه ­های 60 و 70 میلادی شیوه­ای از رواندرمانگری را ابداع کرد که در ابتدا شناخت درمانگری نام گرفت؛ که بعدا نام آن به درمانگری شناختی رفتاری تغییر یافت(1). نوشتار در دست، مروری است اجمالی بر تاریخچه، نظریه و شواهد پژوهشی مربوط به این نوع رواندرمانگری. تلاش شده است که بحث جامع باشد اما کامل نیست. مخاطب هدف نوشته را، دانشجویان و افرادی در نظر گرفته ام که کنجکاوی علمی درمورد این شیوه ی درمانگری دارند. البته درمانجویان هم می توانند با نگاهی به این مطلب کمی از بابت بنیان علمی این درمان خیال راحت تری کسب کنند.



تاریخچه

همان­طور که از نام آن پیداست، درمانگری شناختی رفتاری از دو جریان رواندرمانگری تشکیل شده است: شناخت درمانگری(CT) و رفتار درمانگری(BT).

رفتاردرمانگری در ده ه­های 50 و 60 میلادی با هدف استفاده از روش­ها و نظریات رفتاری ­نگر(Behaviorism)، برای ایجاد تغییر در رفتار انسان، توسعه پیدا کرد. جرقه ­ی جنبش رفتارگرایی درقرن بیستم توسط پژوهشگران در آزمایشگاه­ های روان­شناسی آغاز شد. هدف آن­ها استفاده از روش­ های آزمایشی برای شناخت و دستکاری رفتار بود که در ابتدا تمرکز آن بر رفتارهای حیوانات بود. این جنبش در تلاش بود که روان­شناسی را هرچه بیشتر به علمی بودن نزدیک کند و روش آن­ها بررسی فرضیات قابل ردی بود که دارای ویژگی تکرارپذیری نیز باشد(3).

از چهره­ های بسیار موثر در روی ­آورد رفتاری­ نگر می­ توان به جان بی واتسون، ایوان پاولوف و بی اف اسکینر اشاره کرد. ایوان پاولوف مفهوم شرطی ­سازی کلاسیک را پایه ­گذاری کرد و اسکینر بدون پذیرش شرطی سازی کلاسیک به توسعه دانش ما درمورد شرطی­ سازی عامل پرداخت. یکی از اولین پژوهشگرانی که اصول رفتاری ­نگر را به کاربرد بالینی درآورد، ماری جونز بود. او بر این باور بود که اگر می­ شود از شرطی سازی برای ایجاد فوبیا استفاده کرد (باتوجه به آزمایشی که واتسون توسط شرطی سازی، فوبیایی را در یک کودک ایجاد کرد)، پس می ­توان از آن برای شرطی­ زدایی ترس نیز بهره گرفت. پس از این تلاش­ ها، استفاده از روش­های مرتبط با شرطی ­سازی برای برطرف کردن مشکلاتی از قبیل ناتوانی در کنترل ادرار در کودکان، بی­خوابی، پرفشاری خون و... استفاده شد(3).

با این وجود، رفتاردرمانگری دارای ضعف­ های غیرقابل اغماضی بود. باوجود اینکه رابطه درمانی در رفتارگرایی مورد غفلت قرار نگرفت و توجه شایانی به آن شد اما این روی­ آورد یکی بخش مهم از سیستم روانی انسان را _به دلیل اینکه قابل مشاهده بیرونی نبود_ نمی­ توانست بپذیرد: شناخت­ ها (Cognition). همین مطلب باعث ایجاد محدودیت­ های زیادی در رفتاردرمانگری رادیکال شد(3).

شناخت ­درمانگری از اواخر دهه 60 میلادی شروع به گسترش کرد. بی ­توجهی رفتارگرایی محض به بخش عمده ­ای از تجربه مراجعان (شناخت ­ها) موجب شد که رفتاردرمانگران به دنبال ابزارهایی برای کارکردن فعالانه برروی شناخت­ ها و هیجانات مراجعان شدند. بازگردیم به اولین بارقه­ هایی که برای مطالعه شناخت در انسان بود:

آغاز فلسفی شناخت درمانگری به کارهای فیلسوفان یونان باستان باز می­گردد. اپیکتتوس در قرن اول پیش از میلاد مسیح اینگونه اذعان کرد: تفاوت افراد توسط چیزها (پدیده­ ها) تعیین نمی ­شود، بلکه تفاوت در دیدگاهی است که نسبت به پدیده ­ها دارند. آلبرت الیس که از طلایه ­داران شناخت درمانگری مدرن بود، فلاسفه فوق ­الذکر، فلسفه­ ی تحلیلی راسل، کارهای روان تحلیلگری کارن هورنای و آلفرد آدلر را از اثرگذاران مهم بر این دیدگاه قلمداد کرد.

آرون بک به سال 1921 در خانواده­ای یهودی به دنیا آمد. او در کودکی دارای بیماری­هایی جدی بود؛ و به دلیل همین بیماری­ها برخی سال­های اول مدرسه را از دست داد و برخی افراد او را کم هوش قلمداد می­کردند؛ اما او با تلاش فراوان توانست از دانشگاه ییل دکترا اخذ کند. در سال 1954 مدرس دانشگاه پنسیلوانیا شد که برای بیش از 40 سال به کار در آنجا ادامه داد.*

کارهای مایکنبام و ماهونی را نیز می­ توان از مبادی ­های شناخت­ درمانگری دانست. مایکن­بام یک رفتاردرمانگر بود که بر افزودن مولفه­ های شناختی برای کمک به مراجعان برای مدیریت استرس تمرکز داشت.

آرون بک را بنیان­گذار شناخت­درمانگری می ­دانند. بک یک شیوه از درمانگر­ی ساختارمند، کوتاه مدت و متمرکز بر زمان حال را برای درمان افسردگی ابداع کرد که تا کنون به کمک دیگر پژوهشگران و بالینگران، برای طیف وسیعی از اختلالات روانی و مشکلات در تعداد زیادی از محیط­های بالینی و غیربالینی توسعه پیدا کرده است. بک با اینکه در ابتدا به عنوان یک روان ­تحلیلگر آموزش دید با پژوهشی که درمورد نظریه فرود صورت داد، فرضیه فروید مبنی بر اینکه افسردگی حاصل بازگشت خشم فرد به درون خود است را دور از واقعیت دانست و از روان­ تحلیلگری فاصله گرفت. او برای شکل­دهی درمانگری­ شناختی از نتایج پژوهش­های نظریه پردازان مختلفی شامل جورج کلی، آلبرت الیس، ریچارد لازاروس، آلبرت بندورا و... استفاده کرد(1).

بک نتیجه گرفت که افراد افسرده از خشم بازگشته به درون رنج نمی­برند بلکه افسردگی حاصل دیدگاه­های منفی اغراق ­آمیزی است که فرد درمورد خود، دیگران و جهان دارد. روی­ آورد بک همکاری بین درمانگر و مراجع برای کشف واقعیت و دعوت مراجعان به تلاش برای مشاهده علمی خودشان و تجاربشان است.

رابطه درمانی

پیش از بحث درمورد مدل نظری CBT لازم است اشاره شود که از ابتدای ظهور این درمان، همواره حداقل یک فصل از کتاب­ های آموزشی و نظری آن به رابطه درمانی اختصاص داده شده است. در کتاب جدید دکتر جودیت بک چهار راهنمای کلی برای یک رابطه درمانی مناسب ذکر شده اند که به ارائه تیتروار آن­ها در اینجا بسنده می­ شود زیرا که گستردگی مطالب مربوط به رابطه درمانی، از توضیح و تشریح بیشتر آن­ها جلوگیری می­کند زیرا نمی­ شود در این نوشتار کوتاه حق مطلب را ادا کرد.

دکتر بک توصیه می کند که درمانگر این چهار نکته را قبل از هر جلسه مطالعه نماید(1):

  • درهر جلسه به گونه­ای با مراجع برخورد کنید که اگر خودتان مراجع بودید ترجیح می­دادید اینگونه با شما برخورد شود.
  • انسان خوبی در جلسه باشید و کاری کنید که مراجع در جلسه احساس امنیت کند.
  • به یاد داشته باشید که مراجع باید درجلسه با چالش­ها روبه­روشود؛ دلیل نیاز آن­ها به درمان همین است.
  • انتظارات از خودتان و مراجعتان را واقع بینانه تنظیم کنید.

مدل نظری درمانگری شناختی رفتاری

فرضیه بنیادین درمانگری شناختی رفتاری، وجود تفکر(thinking) ناکارآمد در تمام اختلالات روان­ شناختی است(1). از زمان ظهور CBT، نظریات مربوط به آن به دلیل داشتن توصیفات(descriptions) و توضیحات(explanations) سیستماتیک درمورد مشکلات عاطفی، مورد استقبال قرار گرفته است. مدل کنونی را می­توان به سه بخش کلی تقسیم کرد:

· مدهای(Modes) پردازش اطلاعات: مدها وسیع­ ترین مفهوم موجود در این نظریه هستند. آن­ها الگوی کلی پردازش اطلاعاتی را توصیف می­ کنند که به فرد کمک می­ کنند تا با تغییر نیازها و خواست­ های درونی و بیرونی سازگار شوند. محتوای مدها در حول و حوش تم­ های محوری منسجم می­ شوند و تم­ های مرتبط با هرکدام از اختلالات روانی را نشان می ­دهند. مدها به دو دسته کلی تقسیم می­ شوند(2):

1. مدهای نخستین (Primal): رفلکس­های ثابت به محرک­ها ( مثلا محرک­های ترسناک واکنش فرار را شروع می­کنند).

2. مدهای بیشتر افتراق­ یافته که با واکنش­های رفتاری بسیار پیچیده­تر مرتبط هستند(مثل خصومت یا تعصب).

· سطوح باورها:

باورها به دوسطح تقسیم می­شوند.

1. باورهای محوری: باورهای محوری باورهای بنیادینی هستند که فرد درباره خودش، دیگران و جهان تشکیل داده است. این باورها بنیادی ترین باورهای فرد هستند. برخلاف مدها که کل الگوی پردازش اطلاعات را تشکیل می ­دهند، باورهای محوری، مربوط به ساخت ­های شناختی یا محتواهای خاصی هستند مانند "من دوست داشتنی نیستم". باورهای محوری هنگامی که فعال می­ شوند برای فرد حکم واقعیت مطلق را دارند و به تبع معمولا دارای انرژی عاطفی هستند. زمانی که فرد افسرده است باورهای محوری وی منفی، شدید، عمومی، انعطاف ناپذیر و بیش­ تعمیم یافته­ اند.

2. باورهای میانه: مولفان مختلف برای این سطح از باورها از ترمینولوژی­ های متفاوتی استفاده کرده­ اند که در اینجا با نوشته ­های دکتر جودیت بک ادامه می­ دهیم. این باورها دربین باورهای محوری و افکار خودکار قرار می ­گیرند.

افکار خودکار: کلمات، جملات و یا تصاویری هستند که از ذهن تمام افراد می­ گذرند؛ مربوط به موقعیت هستند و به عنوان سطحی ­ترین نوع شناخت ­ها قلمداد می­شوند.



سعی خواهم کرد که ادامه مطلب را در پست دیگری منتشر کنم.

منابع:

1. Judith S. Beck - Cognitive Behavior Therapy_ Basics and Beyond-Guilford Press (2020)

2. Willem Kuyken PhD, Christine A. Padesky Phd, Robert Dudley - Collaborative Case Conceptualization_ Working Effectively with Clients in Cognitive-Behavioral Therapy-The Guilford Press (2008)

3. Contemporary Cognitive Behavior Therapy: A Review of Theory, History, and Evidence Nathan Thoma, Brian Pilecki, and Dean McKay

* Frank Wills - Beck’s Cognitive Therapy_ Distinctive Features-Routledge (2009)


https://www.instagram.com/omid.dastkar/



روانشناسیcbtدرمان شناختی رفتاریدرمانگری شناختی رفتاریافسردگی
روان درمانگر! و مؤسس وافی مایند.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید