ویرگول
ورودثبت نام
پارسا وحیدی امجد
پارسا وحیدی امجد
خواندن ۱ دقیقه·۷ ماه پیش

مردگانِ زندگى

زندگى كردن را

تنها در كتاب هايمان نوشته ايم

تا شايد در زنگِ تفريح افكارمان

ندامت آن را بخوريم

و براى گاه شمارى زمان

كف بزنيم

بلكه يارى را بيابيم

كه او را خدا خطاب كرده

خودمان را در محضرش

ناتوان بيابيم.

ما،

مردگانِ اين زندگى هستيم

كه سردسته هايمان

ما را به گورستان افكار برده

و نبش قبر كردن رويداد ها را

تعليم مى دهند

بلكه بيشتر بر ما تسلط يابند

و ما را

به غسل تعميد از دانش

سوق داده ميپندارند

تا از خلع سلاح ما

مطمئن شوند.

نفس كشيدن هروزمان را

زندگى كردن خطاب ميكنيم

و هروز براى نو شدن آن

تقلا ميكنيم

اما

فردا را سر باز ميزنيم

و افسوس گذشته را با خود

حمل ميكنيم.

آرى،

ما زنده ترين مردگان بوده ايم

در هزارتو ى جبرِ خواسته ها

كه زندگى خطابش كرده ايم

تا آرام گرفته،

دوگانگى خود را مخفى نگه داشته

و خدا را

مقصر قصه تلخمان ميدانيم

زيرا

ما فراموش كارانى بوده ايم

كه به انتخاب

بر جبر تن داده ايم

تا وظيفه اى را به تكرار زندگى

انجام دهيم

تا رستگارى را برگزينيم

و سرآخر،

خودمان را خدا دريابيم

چون چيزى فراتر از ما نيست.

شعرزندگيداستانخدا
ادبیات فرانسه،‌ اندکی شاعر و نويسنده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید