من مسلمانم.
قبلهام یک گل سرخ.
جانمازم چشمه، مهرم نور.
دشت سجادهی من.
من وضو با تپش پنجرهها میگیرم.
در نمازم جریان دارد ماه، جریان دارد طیف.
سنگ از پشت نمازم پیداست:
همه ذرات نمازم متبلور شده است
من نمازم را وقتی میخوانم
که اذانش را باد، گفته باشد سر گلدستهی سرو.
من نمازم را، پی «تکبیرهالاحرام» علف میخوانم،
پی «قد قامت »موج.
کعبهام بر لب آب،
کعبهام زیر اقاقیهاست.
کعبهام مثل نسیمی، میرود باغ به باغ، میرود شهر به شهر.
«حجرالاسود» من روشنی باغچه است