توی این افطاری در حین جوک های شوهر عمه طوری که پشت سر هم رد و بدل میشد راجع به اینکه جریمه بی حجابی ۳ میلیارد و دیه پونصد میلیون و اینها که احتمالا شنیدید وقت شد برم به قدیمی ترین پست های توی ویرگولم سر بزنم. و با آثاری بسیار زیبا مواجه شدم و در عین اندکی احساس افتخار کردن دچار حس حسرت هم شدم. اون موقع فکر کنم توی یکی از این دوشنبه های نمیدونم چی چی جادی با ویرگول آشنا شدم. فکر کنم مثلا شاید یکی دو هفته از افتتاح ویرگول گذشته بود :)) و واقعا پشمام از این ریخت که من ۶ سال پیش زنده بودم! ۶ سال خیلیه واقعا
یعنی وایب رو ببین در راه خدا! چه جوان هایی اسماعیل! چه جوان هایی!
اون کولی هایی که بارشون هم یخ بود اگه درست یادم باشه تلمیح به کتاب صد سال تنهایی بود. :)
یکم هم وایب پیرمردی گرفتم کلا. این آهنگ هم پلی میشد.
قبلا خیلی با خودم در چیز بودم الان خیلی اوکی ترم