باز یه لحظه امروز فلش بک زدم به دوران تاریک گذشته ام. دوباره همه چی شکست. میخوام یه وضعیت خیلی عجیبی رو براتون تشریح کنم! یه وضعیتی که واقعا باید توی کتابای درسی روانپزشکی یه اسم علمی با کلاس داشته باشه. میدونم کاملا هم ناخواسته است و هیچ قصدی پشتش نیست ولی داره من رو نابود میکنه. داره تمام ارزش هام رو زیر سوال میبره! واقعا اصلا کل هویتم رو زیر سوال برده!!! فراموشم شده همه چی. تمام زندگیم داره صرف این میشه که برهه حساس کنونی رو رد کنم! بدون هیچ امیدی به هیچ آینده روشنی! منی که عین یه انسان سالم. انقدر تلاش کردم که به اینجا برسم. و واقعا سالم! انقدر تلاش کردم. انقدر رزومه درست کردم انقدر کار های مفید در سطح کار تو شرکت های خوب ایرانی و آمریکایی انجام دادم. انقدرررر کار های خوب و واقعا خفنی انجام دادم. حالا که کم کم باید استفاده بکنم از نتایجش. حالا که باید با یه امیدی به آینده نگاه بکنم. تمام تصویرم از خودم این شده که تو یه آدم بی اخلاق. ترسو و مسئولیت ناپذیری که با رفتنت تمام آدم های پشت سرت و تمام آدم هایی که دوستشون داری رو داری نابود کردی و عذاب دادی و پشت سرت یه زمین سوخته تحویل دادی! وای خدای من دارم دیوونه میشم. یکی دو هفته ای بود که داشتم درست میشدم ها. داشتم کتاب زندگی نامه ایلان ماسک رو میخوندم. تماما پر از امید بودم و کله ام پر از آینده بود. اما دو سه روزه دو سه تا حمله سنگین به جبهه تصوراتم شد و اون زمین سوخته پشت سرم رو کوبید تو صورتم! دارم واقعا دیوونه میشم. دیگه نمیتونم هیچ بحثی رو بدون دود بگذرونم. اصلا نمیتونم دیگه. چرا از این وضعیت اخر الزمانی در نمیام پس؟ چیز هایی که باید جالب باشن چرا همش رنگ و بوی اینو دارن که دارن گند و کثافت قدیم من رو جبران میکنن؟ چرا هیچ چیز تمیزی وجود نداره. چرا این گذشته ام من رو ول نمیکنه؟ مگه من تجاوز کردم به کسی؟ مگه من آدم کشتم؟ چرا هیچ چیزی درست نمیشه؟ پشمام واقعا اینکه اینا رو اینجا مینویسم هم خیلی آخرالزمانیه برام. نمیدونم چنتا دیگه رو میتونم تحمل کنم.
یه حالتی شدم که دائم خودم رو موظف به این میدونم که از همه باید عذر خواهی کنم! از همه ! تصور کن کلی تلاش کنی و یه کاری کنی که از نظر عالم و آدم کار درستیه. بعد بیان دااایمممممم بهت بگن که این کار تو جنایت در حق بشر بوده و باید در تاریخ ثبت بشه! باید تا آخر عمرت بابتش از این و اون عذر خواهی کنی. باید تا آخر عمرت بزنن تو سرت به خاطر همون کار ! وای خدای من من همچین چیزی رو به خوابم هم تصور نمیکردم!
