هر دفعه سعی کردم تا غلبۀ پوچیِ زندگی را نادیده بگیرم، محکمتر از پیش سر جایم نشانده شدم. نظامی که از داستان و افسانه به دور خودمان پیچیدهایم، گهگاهی سوراخ میشود و وای بر آن گَه و گاه! این خردهسنگرهای داستانواره، تنها حربۀ ما علیه نیهیلیسم است و بیایید انصاف بدهیم که استوار نیست.
پس چطور است که هنوز پیش میروم و زندگی میکنم؟
شاید تعریفی که از انسان میشود ارائه داد روشنکننده باشد: موجودی که چیزها برایش معنیدار هستند؛ موجودی که اهم و مهم میکند؛ موجودی که جهان را در قالب پتانسیلهایی میبیند که سلسله مراتب اهمیتی دارند.
مشکل چیست؟ مشکل این است که به محضی که پاسخی برای تمییز کار اهم از مهم نداشته باشی، نشانههای دیوانگی را بروز میدهی. چرا؟ حدسم این است که انسان بخشی از تکاملش معلول افسانه و اسطورههایی بوده است که در پیروی از ناخودآگاه جمعی (به تعبیر یونگ) رقم خورده است. پس اگر افسانهها را باور نمیکنی و اسطورهای رفتار نمیکنی، البته بعید است که چنین کنی، از تعریف انسان خارج دانسته میشوی یا لااقل مشکوک به دیوانگی میشوی.
مشکل شخصیام دقیقاً این است:
برای موجودی با تواناییهای شناختی خودم، "نمیدانم" یا "مهم نیست" یا هر گزارهای که ریشه در نسبیگرایی پوچانگارانه دارد، روانم را نابود میکند و سینهام را میفشارد.
اقبال این را دارم که در زمانهای زندگی میکنم که متفکر چون محمدمهدی اردبیلی در آن میزیَد. همچنین تکنولوژی این دسترسی را فراهم آورده است تا از اندیشههای بزرگانی چون ایشان بهرهمند شوم؛ حتی برای منی که در شهرستانها و روستاهای جنوب کشور جهان سومی ایران اقامت دارم.
مطلبی که بالاتر نوشتم، موضوعی است که طی بیست و چند سال عمرم بسیاری از اوقات یقهام را گرفته است. غالباً هم دیوانگی در من به شکل افسردگی حاد خودش را نشان میدهد. دوستانی دارم که دیوانگیشان جلوههای بیقراری و آشوب فکریعملی دارد. دغدغهای که روانشناسی، علم مدرن غربی، با رویکردهای دارومحور، رفتارمحور و شناختمحور تا اکنون فقط تسکینش میداد و عملاً هیچ درک مشترکی بین من و رواندرمانگرم وجود نداشت، جناب اردبیلی به درستی، راستی و البته سرراست، صورتبندی کرده است.
همین دغدغۀ مشترک من را کمی از خوددیوانهپنداری وا میرهاند. این صورتبندی عمیق از مسئلهای که من شاید فقط سر سوزنی از آن را میدیدم یا میترسیدم که سطح بیشتری از آن را ببینم، دو واکنش را در من برمیانگیزد:
نقدهای بسیاری دربارۀ این تلاش ستودنی جناب اردبیلی شده است و حتماً میتواند به آنها دسترسی داشته باشید. اگر دغدغهای مشابه آنچه بالاتر گفتم ذهن شما را هم میآزارد، توصیه میکنم کتاب "اصول مبارزه در زمانۀ نیهیلیسم" از محمدمهدی اردبیلی را مطالعه کنید. تلاششان از این جهت بسیار ستودنی است که نظامی برای کاربست امکانات موجود چه در فلسفۀ غرب و چه در نظام فکری شرق، برای مواجهۀ با نیهیلیسم ارائه کردهاند. برای من دانستن اینکه اساساً امکانی وجود داشته باشد تا با این بیمعنایی مطلق مبارزه کرد حیرتآور است و این کتاب امکان را نشان میدهد.