پروانه حسین‌زاده
پروانه حسین‌زاده
خواندن ۱۰ دقیقه·۲ روز پیش

ما رسیدیم؛ روایت آنتون هور از جایزه نوبل هَن کَنگ (هان کانگ)


وقتی خبر دریافت جایزه نوبل ادبیات هَن کَنگ را خواندم، در یک رویداد حوزه شتاب‌دهی و فضای کار اشتراکی نشسته بودم. در فضایی جدی که همه داشتند درباره‌ی دغدغه‌های فعالان حوزه فضای کار اشتراکی (Coworking Space) حرف می‌زدند و چالش‌هایشان را بیان می‌کردند. در چنین شرایطی، با خواندن خبر برنده‌شدن نویسنده مورد علاقه‌ام یعنی «هَن کَنگ»، اشک در چشمانم حلقه زد و در مسیر پردیس تا تهران، اشک‌ها ناخودآگاه روانه شدند. این اشک‌های شوق آن‌قدر ساده روان شده بودند که با خودم می‌گفتم «اگر خودت هم جایزه نوبل می‌گرفتی، این‌طور خوشحال می‌شدی و اشک‌هایت جاری می‌شد؟».

این ماجرا گذشت تا وقتی که «آنتون هور»، مترجم دوست‌داشتنی آثار بسیاری از نویسندگان کره‌ای که خودش هم امسال کتاب جذابی را نوشته و منتشر کرده، درباره احساساتش به دریافت جایزه نوبل توسط خانم هَن نوشت. متن آنتون را که خواندم، دلم نیامد به فارسی ترجمه‌اش نکنم. آنتون هور، در این مقاله تأثیرگذار و افشاگر، بردن جایزه نوبل ادبیات توسط هَن کَنگ که در ایران با نام «هان کانگ» شناخته می‌شود را لحظه‌ای «زلزله‌گونه» دانسته است. در ادامه، روایت این مترجم کره‌ای-سوئدی از مواجهه‌اش با خبر انتخاب هَن کَنگ به‌عنوان برنده نوبل ادبیات ۲۰۲۴ را می‌خوانید.



وقتی خبر دریافت جایزه نوبل ادبیات «هَن کَنگ»‌ را شنیدم در جلسه آنلاینی درباره جایزه بین‌المللی بوکر ۲۰۲۵ بودم؛ جلسه‌ای که در پلتفرم زوم برگزار می‌شد. در تلاش بودیم گفت‌وگویی جدی درباره ادبیات داشته باشیم که ناگهان فکر کردم زلزله‌ای در انگلستان اتفاق افتاده است؛ زیرا نیمی از افرادی که از لندن در این جلسه حضور داشتند از جای خود بلند شده بودند. ناراحت از وقفه‌ای که در جلسه‌مان افتاده بود، به سمت دوربین خم شدم و پرسیدم: «اون‌جا چه خبره؟»

«آنتون، هَن کَنگ برنده جایزه نوبل ادبیات شده!»


بحث جدی‌مان متوقف شد و همگی مثل بچه‌‌‌های مدرسه‌ای سرمست شدیم. هَن کَنگ و دبورا اسمیت، سال ۲۰۱۶ برای رمان گیاهخوار برنده جایزه بین‌المللی بوکر شده بودند و مکس پورتر، رئیس هیئت داوران جایزه بین‌المللی بوکر ۲۰۲۵، ویراستاری آن نسخه را بر عهده داشت. مکس، با چهره‌ای که ناباوری در آن نمایان بود از جا بلند شد. به او تبریک گفتم، چون احساس کردم لازم است در آن لحظه به کسی تبریک بگویم و او منطقی‌ترین و مرتبط‌ترین فرد به هَن کَنگ بود. ظاهراً بقیه هم چنین فکری کردند، چون به من تبریک گفتند؛ فقط به این خاطر که ملیت مشترکی با هَن کَنگ داشتم! (من آثار هَن کَنگ را ترجمه نمی‌کنم.)

جلسه ما به‌طور موقت به‌هم ریخت، اما خیلی زود بحث‌مان از سر گرفته شد. در آن زمان، تلفن من مدام زنگ می‌خورد و رسانه‌های بی‌بی‌سی، نیویورک تایمز، گاردین و آتلانتیک از من می‌خواستند که درباره هَن کَنگ نظر بدهم. ظاهراً هَن کَنگ و دبورا اسمیت پاسخگو نبودند. همکارانم از سراسر دنیا به من تبریک می‌گفتند،‌ در حالی که من هیچ ارتباطی با هَن کَنگ ندارم!

ولی چرا دارم گریه می‌کنم؟



هَن کَنگ از زخم‌های عمیق ملی می‌نویسد. معروف‌ترینش قیام دموکراسی گوانگجو در هجدهم می (۵/۱۸) است که او در کتاب «اعمال انسانی» درباره‌ی آن نوشته و کتاب جدیدش به نام «ما جدا نمی‌شویم» نیز درباره کشتار ۴.۳ جزیره ججو است. دو واقعه‌ای که نه تنها به خاطر خشونت‌های وحشیانه بلکه به خاطر پنهان‌کاری‌های پس از آن شناخته می‌شوند. قیام ۱۸ می گوانگجو، سال ۱۹۸۰، در دورانی که کره تحت نظارت آمریکا بود، توسط نیروهای ارتش کره‌جنوبی سرکوب شد. واقعه ۴.۳ جزیره ججو هم در آستانه جنگ کره و در دوره‌ای رخ داده که کره‌جنوبی تحت کنترل نظامی آمریکا قرار داشته است.

واقعه ۴.۳ درباره یک اختلاف کارگری در جزیره ججو است که به‌طور ناگهانی به کشتاری خونین و طولانی‌مدت تبدیل شده است.

مردم کره و جهان برای دهه‌ها تحت تسلط حکومت‌های دیکتاتوری و محافظه‌کار بوده‌اند؛ حکومت‌‌هایی که همواره توسط آمریکا حمایت می‌شدند. آمریکا همچنان فرماندهی عملیاتی نیروهای مسلح کره جنوبی را در دست دارد. تمام خاطرات و شواهدی که مربوط به وقایع ۵.۱۸ و ۴.۳ است با برچسب‌های ضدکمونیسم و تبعیت از جبهه غرب در جنگ سرد پنهان شده‌اند. برای پنهان کردن یا نادیده گرفتن این دو فاجعه، زندگی‌های بسیاری نابود شده و فعالان اجتماعی، نویسندگان و دیگر شهروندان عادی، تنها به خاطر بیان حقایق و مشاهداتشان کشته شده‌اند.

این موضوع که قیام ۵.۱۸ یک حرکت مردمی برای دموکراسی بوده و نه شورشی توسط جاسوسان کره‌شمالی، در اواخر دهه ۱۹۹۰ مشخص شد؛ وقتی که تابوها برداشته شدند و یک محاسبه ملی صورت گرفت. هرچند کشتار ۴.۳ به دلیل اینکه یکی از وقایعی است که احتمالاً باعث جنگ کره شده و کره جنوبی و آمریکا را به عنوان مهاجم معرفی می‌کند، هنوز تا حد زیادی تابو باقی مانده است. با این وجود، در سال‌های اخیر نویسندگانی مانند هَن کَنگ و شین کیانگ-سوک، در تلاش بوده‌اند که حقیقت آنچه واقعاً رخ داده را بیان کنند. اکنون که نویسنده اعمال انسانی و ما جدا نمی‌شویم، برنده جایزه نوبل ادبیات ۲۰۲۴ شده است، به‌نظر می‌رسد اصلاح تاریخی که چند دهه به طول انجامیده در حال تکمیل شدن است. (می‌توانید این مسئله را در اعتراضات محافظه‌کاران در مقابل سفارت سوئد در سئول به‌خاطر نوبل هَن کَنگ ببینید.خرده‌گیری‌ای که فقط با غرغرهای محافل ادبی درباره اینکه جایزه باید به فرد دیگری می‌رسید، قابل مقایسه است.)

ابعاد تاریخی پیروزی هَن کَنگ در رسانه‌های غربی، احتمالاً از روی ناآگاهی و نژادپرستی نادیده گرفته شده است. اینکه برد هَن کَنگ را به عنوان برنده‌شدن یک فمینیسم در یک جامعه مردسالار تفسیر کنیم، که البته همین‌طور هم هست، کار آسانی است. هرچند به‌نظر می‌رسد رفتار خودپسندانه غرب در مورد زن‌ستیزی شبیه به ضرب‌المثل «دیگ به دیگ می‌گه روت سیاه» است؛ انگار سفیدپوستان در تلاش هستند با ادعای برتری در زمینه حقوق بشر، خشونت‌های زن‌ستیزانه و استعماری خودشان را که هر دو در آثار هَن کَنگ به تصویر کشیده شده است، نادیده بگیرند. ادعایی که اکثر مردم جهان به‌ویژه به دلیل همدستی آشکار و مداوم غرب در نسل‌کشی فلسطینی‌ها، آن را عمیقاً تحقیرآمیز می‌دانند.

دبورا اسمیت، یادداشت مترجم فوق‌العاده‌ای برای اعمال انسانی نوشته که هنوز بهترین سند موجود به زبان انگلیسی برای من است و وقتی از من خواسته می‌شود درباره قیام ۵.۱۸ برای انگلیسی زبانان حرف بزنم، از این یادداشت استفاده می‌کنم. خواندن آثار هَن کَنگ به زبان انگلیسی همراه با این یادداشت مختصر اسمیت تجربه‌ای است که سخت می‌توان آن را توصیف کرد. توضیح این زخم ملی برای غیربومیان، برای یک کره‌ای که در دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ در کره بزرگ شده، غیرممکن به نظر می‌رسد چون مقدار زیادی از اطلاعات ثبت شده در تاریخ، نادرست هستند و باید درباره این اطلاعات توضیحات مفصلی داده شود. سوالات خسته‌کننده‌ی زیادی برای پاسخ دادن درباره این واقعه وجود دارد و غربی‌ها هم به خاطر منافع زیادشان سعی دارند حقایق تاریخی را تحریف کنند.

آیا کره کشور ثروتمندی نبوده است؟ آیا آمریکایی‌ها، کره‌ای‌ها را از جنگ و فقر نجات نداده‌اند و سپس مانند اربابی که لباس کهنه‌اش را به کارمندانش می‌بخشد، دموکراسی را برای ما به ارمغان نیاورده‌اند؟ چرا من قدردان نجات‌دهندگان آمریکایی خودم نیستم؟

نمی‌دانستم چطور می‌توان به این سوالات پاسخی آموزنده و از لحاظ احساسی تاثیرگذار داد. اما دیگر نیازی به این کار نداشتم، چون کتاب «اعمال انسانی» وجود داشت. اعمال انسانی، کاری را انجام داد که فکر می‌کردم غیرممکن است. برای هَن کَنگ، فقط یک کتاب باریک کافی بود تا به سوالاتی که در ذهنمان وجود داشت، پاسخ بدهد.

آنچه واقعاً تأثیرگذار بود، فقط خود کتاب نبود، بلکه این واقعیت بود که چیزی که فکر می‌کردم هرگز نمی‌تواند به ادبیات تبدیل شود، به ادبیات تبدیل شده بود. این کتاب رهایی‌بخش من به عنوان یک خواننده، مترجم و نویسنده بود. این کتاب، باعث شد که ببینم حقیقت هرچند که ضعیف به نظر می‌رسد، در واقع پایدارترین و در نتیجه قوی‌ترین چیز است.

اما شاید واقعاً به این خاطر اشک می‌ریختم که تا پایان عمرم از شنیدن سوال احمقانه‌‌‌ی «چه زمانی یک نویسنده کره‌ای جایزه نوبل ادبیات را می‌برد؟» رسانه‌های کره‌ای خلاص شده‌ام.

شوخی نمی‌کنم؛ سال‌هاست که این سوال بارها و بارها از من پرسیده می‌شود. همه می‌دانند که جایزه نوبل فقط یک جایزه است و هیچ دلیلی وجود ندارد که کسی، چه برسد به کره‌ای‌ها، تا این اندازه به چیزی که اساساً یک جایزه دیگر برای کتاب‌های اروپایی است، اهمیت بدهد. اما مطبوعات، دانشگاهیان و ناشران کره‌ای که مسئول تامین مالی مترجمان بودند، به شدت به آن اهمیت می‌دادند. این افراد مستقیماً بر زندگی مترجمان کره‌ای و موفقیت و شکست ادبیات کره‌ای در ترجمه تاثیر می‌گذاشتند.

هر سال، وقتی «کو اون» برنده جایزه نوبل نمی‌شد؛ مطبوعات کره‌ای مقالاتی می‌نوشتند که دلیل ناکامی این نویسنده را عدم توانایی مترجمان کره‌ای در ارائه نویسندگان عنوان می‌کردند. این ادعا به قدری ریشه‌دار است که هنوز هم تکرار می‌شود؛ حتی بعد از اینکه هَن کَنگ جایزه نوبل را برد.

استادان دانشگاه عقیده داشتند که کره نمی‌تواند جایزه نوبل ادبیات را ببرد چون زبان کره‌ای بسیار زیباست و کتاب‌های کره‌ای به‌طور کامل به زبان‌های خام و پست غربی که آکادمی سوئد به آنها توجه می‌کند، ترجمه نمی‌شوند. آنها همیشه همان مثال‌های قدیمی درباره‌ی هشتاد روش بیان رنگ «زرد» در زبان کره‌ای را ارائه می‌دادند (به شما اطمینان می‌دهم که هیچ فرد عادی کره‌ای، بیش از سه روش را برای بیان رنگ زرد نمی‌شناسد) و این موضوع، به بسیاری از روزنامه‌نگاران متوسط فرصت می‌داد که پاراگراف‌هایی را برای تحویل به موقع مقالات‌شان فراهم کنند. من از فصل نوبل بیزار شده بودم، چون آمدن این فصل، به معنای آن بود که من و همکاران زحمتکشم، بار دیگر توسط روزنامه‌نگاران متوسط قربانی می‌شویم. حتی پخش خبری که آشکارا زن‌ستیزانه‌ بود بعد از بردن جایزه توسط هان، این موضوع را مطرح کرد که «کو اون» به دلیل ضعف در ترجمه موفق نشد جایزه را ببرد، در حالی که هَن کَنگ به‌خاطر آن‌که ترجمه از اصل اثر فراتر رفت،‌ موفق به دریافت جایزه نوبل شد.

نا کیانگ-وان، نماینده‌ی محافظه‌کار مجلس ملی که به نظر من بدترین سیاستمدار فعال در کره است نیز در فیس‌بوک اعلام کرد که کو نتوانست برنده شود چون ترجمه محدودیت داشت. در عین حال، در دنیای واقعی، مترجمان کره‌ای آثار ادبی کره‌ای را به دست میلیون‌ها خواننده در سراسر جهان رسانده‌اند و تقریباً همه‌ی افتخارات ادبی بین‌المللی را برای ادبیات کره‌ای به دست آورده‌اند، از جمله جایزه نوبل. دلم برای روزنامه‌نگارانی که باید یاد بگیرند چگونه مقاله‌های جدیدی بنویسند، می‌سوزد.

این هم پایان ماجراست. ما رسیدیم. تبریک به کره! موفق شدیم! چه حسی داریم؟ آیا احساس آرامش بیشتری می‌کنیم؟ امیدوارم که چنین باشد. کو اون، امیدوارم که حداقل تو هم به خاطر رهایی از دست خبرنگارانی که سالانه در فصل نوبل بیرون خانه‌ات جمع می‌شدند، احساس آسودگی کنی. همین طور برای هواَنگ ساک-یانگ که جاه‌طلبی خاصی داشت. فشار از روی دوش همه ما برداشته شد، جز هَن کَنگ؛ نمی‌توانم احساس همدردی نکنم برای او، حالا که برنامه‌اش در سال آینده به شدت شلوغ خواهد شد. هَن کَنگ، پیش از این با موفقیت غیرمنتظره بین‌المللی رمان گیاهخوار راه را برای ادبیات ترجمه هموار کرده بود، باری که این نویسنده‌ی منظره‌های ادبی ساکت (و در عین حال تهدیدآمیز) هرگز نخواسته بود به دوش بکشد و اکنون دوباره به او یک بیل و کلاه ایمنی داده می‌شود. به عنوان یک مترجم ادبی کره‌ای، همیشه نسبت به هَن کَنگ احساس قدردانی و اندکی احساس گناه داشته‌ام.

امیدوارم که به زودی به سال‌های قبل از این لحظه برگردیم و از خود بپرسیم: چرا این موضوع آنقدر مهم بود؟ چرا این پیروزی را حق مسلم خود می‌دانستیم و وقتی محقق نمی‌شد، احساس توهین می‌کردیم؟ می‌دانم که نباید به عنوان داور چندین جایزه ادبی این حرف را علنی بزنم، اما چرا کره این جوایز، این کارنامه‌های بین‌المللی احمقانه را تا این حد می‌خواست؟ این‌طور نیست که بگویم شاید «جایزه واقعی دوستانی بود که در این مسیر پیدا کردیم»، اما … شاید جایزه واقعی همان دوستانی باشد که در این مسیر پیدا کردیم. خوانندگان بین‌المللی، ارتباطات شگفت‌انگیز و معجزه‌ای که ادبیات با عبور از مرزهای زبان رقم می‌زند. معجزه‌ای که من افتخار مشارکت در آن را هر بار که پشت میز ترجمه می‌نشینم، به دست می‌آورم.

و شاید روزی برسد که کره‌ای‌ها آن‌قدر برای جوایز ادبی خونسرد باشند که همه ما در هوایی کمیاب و نادر، بدون هیچگونه نگرانی شناور شویم،، و چشمان‌مان فقط به افق آینده‌ای بی‌نهایت آرام و درخشان دوخته شود.

اما آن شب من گریه کردم. آن شب، طوری رفتار کردم که انگار زلزله‌ای رخ داده است، چون واقعاً زلزله آمده بود.

ادبیات کره‌ایهان کانگآنتون هورترجمهجستار
روزنامه‌نگار و پژوهشگر مطالعات فرهنگی، علاقه‌مند به سینما، ادبیات، عکاسی، فلسفه، جامعه‌شناسی و کارآفرینی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید