ویرگول
ورودثبت نام
پروانه حسین‌زاده
پروانه حسین‌زادهروزنامه‌نگار و پژوهشگر مطالعات فرهنگی، علاقه‌مند به سینما، ادبیات، عکاسی، فلسفه، جامعه‌شناسی و کارآفرینی
پروانه حسین‌زاده
پروانه حسین‌زاده
خواندن ۲ دقیقه·۷ ماه پیش

کورتون؛ رفیق روزهای سخت


این روزها سریالی در کره پخش می‌شود که عنوانش باشگاه ۲۴ ساعته است، سریالی درباره ورزش و سلامتی که دیالوگ‌های جالبی در مورد توجه آدم به جسمش دارد. یکی از دیالوگ‌ها که تقریباً در هر قسمت به اشکال گوناگون تکرار می‌شود این است که بدن آدم کارهایی که فرد با او کرده را فراموش نمی‌کند. کم‌تحرکی‌ها، کم‌خوابیدن‌ها و هر غذایی که شخص می‌خورد، در یاد جسم می‌ماند و به همان اندازه هم واکنش نشان می‌دهد.

من این دیالوگ‌ها را با پوست و گوشتم حس می‌کنم. به‌عنوان کسی که همیشه از ورزش فراری بوده و در بیشتر سال‌های زندگی به جسمش فشار آورده و حالا، در سی و چند سالگی اسیر یک بیماری زمینه‌ای شده، خوب می‌فهمم که این دیالوگ‌ها حقیقت محض هستند.

کرونا که آمد، من بیشتر از همه مراقب بودم تا دچارش نشوم و فکر می‌کردم اگر خوب رعایت کنم و هشتگ در خانه بمانیم بزنم و خودم را در خانه حبس کنم، درگیرش نمی‌شوم اما دقیقاً همان موقع که خانه‌نشینی را برگزیده بودم و احتیاط می‌کردم، اولین کرونا را گرفتم و ماه‌‌ها طول کشید تا خوب شوم. از آن موقع به بعد، هر موج کرونایی که می‌آمد، درگیرش می‌شدم تا این‌که در آخرین موج و بعد از دو دوز واکسن از نوع چینی‌اش، بدترین کرونا را در اسفند ۱۴۰۰ گرفتم. آن موقع مدیری داشتم که باور نمی‌کرد درگیر کرونا هستم و پشت‌سرم به منابع انسانی بد گفته بود. خلاصه با همان حال بد، استعفا دادم. سرفه‌ها تا ماه‌ها همدمم شد و از آن به بعد نتوانستم یک‌بار بدون سرفه‌های شدید بخندم. انگار خنده فعل حرام است و جسمم در برابرش مقاومت می‌کند.

با وجود شرایط بدی که داشتم از ترس این‌که مبادا اوضاع خراب‌تر از چیزی باشد که من فکر می‌کنم، به دکتر متخصص ریه مراجعه نکردم. هر چند ماه یک‌بار درگیر انواع آنفولانزا یا بهتر است بگوییم سویه‌های پیشرفته اومیکرون می‌شدم و دوباره روز از نو، روزی از نو. دو سال بعد، در اسفند ۱۴۰۲ با بدترین شرایط به دکتر متخصص ریه مراجعه کردم و از آن زمان به بعد، کورتون به رفیقی جدایی‌ناپذیر تبدیل شده است. رفیقی که مضرات زیادی دارد اما می‌تواند انسان را سرپا نگه‌دارد. با همه‌ی این تفاسیر، آن‌قدر جسمت را ضعیف می‌کند که هر ویروسی که از راه می‌رسد، سراغت می‌آید و درگیرت می‌کند.

از پاییز ۱۴۰۳ تا امروز، چندین و چند بار این بیماری تازه‌ای که خیلی‌ها می‌گویند آنفولانزاست و خیلی‌های دیگر باور دارند که نسخه‌ی پیشرفته‌ی کروناست را گرفته‌ام و هربار بدتر از دفعه‌ی قبل. نمی‌دانم باید چه کار کرد اما این‌‌ها را اینجا می‌نویسم تا یادم نرود چقدر تلاش‌ کرده‌ام برای زنده‌ماندن و چقدر خسته‌ام از سرفه‌هایی که تمام نمی‌شوند. از التهاب ریه، داروهای حاوی کورتون و اسپری‌های تنفسی که هر از گاهی نایاب می‌شوند، خسته‌ام. دلم برای بلند بلند خندیدن بدون سرفه‌های ممتد، برای بلند بلند کتاب خواندن و ضبط پادکست بدون صدای خش‌دار و ملتهب، برای تند تند قدم برداشتن بدون نفس‌تنگی و خیلی چیزهای دیگر تنگ شده. دلم برای نسخه‌ی سلامت خودم تنگ است.


روزمرگی
۳
۴
پروانه حسین‌زاده
پروانه حسین‌زاده
روزنامه‌نگار و پژوهشگر مطالعات فرهنگی، علاقه‌مند به سینما، ادبیات، عکاسی، فلسفه، جامعه‌شناسی و کارآفرینی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید