بالاخره پای منم به ویرگول باز شد.
این متن رو سه سال پیش نوشته بودم و پارسال از حالت نمایش تو پروفایل درآوردم و آرشیوش کردم. کاش حالا که برمیگردونمش همون تاریخ قبل رو میزد و کامنتها رو هم نگه میداشت.
حیف شد...
"بالاخره پای منم به ویرگول باز شد.
حس خوبی دارم اینجا. ظاهرا اینجا آرومه. دوست دارم تصور کنم وسط یه دشت یا گندمزار دراز کشیدم. سکوت محض. گهگاهی صدای باد و نسیم خنکی رو حس میکنم و نور آفتاب خواب آلودم کرده...
از شلوغی های تمام فضاهای مجازی فوضول و خاله زنک، اومدم این دهکده که به نظرم فعلا آرومه. امیدوارم همین طور باقی بمونه و حالم اینجا خوب باشه
من پونه هستم.
یه مرضی که دارم اینه که همیشه ذهنم خیلی شلوغه. کم با اطرافیانم حرف میزنم. درون گرام. نوشتن رو به حرف زدن ترجیح میدم. اما یه مشکل دیگه ام چند وقته دارم! تو فکرم خیلی وقتها حرف میزنم. در نتیجه موقع بیان کردن یا نوشتن، میگم خب اینا که تکراریه!! :/
شلوغی ذهنم من رو از پا درآورده. فراری شدم از شلوغی های محیط. حوصله دیدن دوستانم رو ندارم. حوصله بیرون رفتن و چرخیدن ندارم. و کرونا خوب بهانه داده دستم
اما میدونم... من زود خوب میشم
خب خب بذار یه کم فکر کنم! ببین پونه! اینجا میخوای چی بنویسی؟
اووووم! تمااام خزعبلات ذهنم! روزمرگی های کج و کوله خودم!
سعی میکنم متعهد باشم به اینکه روزانه بنویسم. به عنوان یک تمرین برای خودآگاهی❣️"
بعد سه سال کمی فرق کردم.
همچنان بیرون نمیرم. مگه به زووور. سرکار میرم به زووور. دانشگاه میرم به زووور. دکتر میرم به زووور...
میخواستم متعهد باشم هرروز بنویسم. نشد. نوشتن سخته. مواجه شدن با افکارم، نظم دادن بهشون و ثبت کردنشون خیلی سخته
اما همچنان حس میکنم اینجا، ویرگول، یه فضای خوبیه..