پونه
پونه
خواندن ۲ دقیقه·۲۰ روز پیش

یَدَک کِشِ زخم

آخرین باری که این سالنامه را می‌دیدم سال پیش بود، فکر می‌کنم آخر‌های ماه بهمن. انتظار نداشتم با شکل و شمایلِ پهنش دوباره ملاقات کنم. صفحه‌ی اول را که ورق زدم با کلماتی مواجه شدم، کلماتی که از اشک روحم زخم خورده بودند و غمِ پوسیده‌ای را دوباره برایم جوانه می‌زدند

عنوان‌ها؛ داستان نیست. نوشته‌های کوتاه و  دلی‌ه
عنوان‌ها؛ داستان نیست. نوشته‌های کوتاه و دلی‌ه

دانه به دانه‌ی این حروف‌ها... همه‌اش خنجر دارد؛ زخمی عمیق و تودرتو زخمی که حتی گذشت زمان هم به آن التیام نمی‌بخشد؛ یک زخمِ بدون درمان، پر از درد‌های مات.

"قلبشان از جلگه است" این را وقتی با تمام وجودم از آدم‌های اطرافم، آدم‌های بزرگ تنفر داشتم نوشتم و به آنها لقب "قلبشان از جلگه است" دادم.

می‌پرسید نوشته‌هایش کجاست؟ همین است که می‌گویم درد دارد. من آن نوشته‌ها را ریز ریز کردم و دانه به دانه‌ی حروفشان‌ را متلاشی کردم با قلبی پر از حفره‌های بزرگ و سوزان و غمی که از درون مرا آتش می‌زد.

وقتی از دوستان صمیمی‌ام جدا شدم "بهترین خاطراتم بدترین گریه‌ها را دارد" را نوشتم؛ می‌دانید چقدر سر جمله‌ها و خاطرات قشنگی که به ارمغان آورده بودم گریه کردم؟ آن موقع بود که معنی تنهایی را لمس کردم‌.

آن زمان به تنها چیزی که بعد از خاطرات گوش می‌دادم آهنگ "از روز‌های مثل هم خستم کاش نمی‌دیدمت توی بی‌عاطفه رو اصلا" بود. بعد هم از "پوشه‌ی رازدار" م تقدیر و تشکر کردم که تمام عکس‌ها را درون خود پنهان می‌کند؛ عکس‌هایی که لبخند‌هایمان را نشان می‌دهد.

پس از آن اشعار و نوشته‌ها با عنوان‌های مختلفی را ساختم و کلماتِ گوناگونی را خونی کردم. از آن همه نوشته و عنوان تنها چیزی که باقی ماند عنوان‌هایشان و فهرستی بود که قرار نبود آنقدر پربار باشد

فهرست سال  پیش
فهرست سال پیش

دست خط خوبی نداشتم. این را خوب می‌دانم، هیمن نوشته‌های دردناک به دستخط لطافت بخشید.

همه وجودم می‌خواهد دوباره آن جملات و نوشته‌های کوتاه و بلند را لمس کند و بخواند ولی کدام نوشته؟ من آن ها را به گور فرستادم.

ماه آذر و بهمن ماه‌هاییست که تمامِ این نوشته‌ها از آن سرچشمه می‌گرفتند و احتمالا سالنامه‌ای و عنوان‌های زخمی دیگری در این ماه توسط منِ "التیام‌نویس" شکل خواهد گرفت...


(پونه فلاح)

پ‌.ن: دلم خیلی می‌خواد دوباره اون نوشته‌ها رو بخونم...

پ.ن: از ۱۶ آذر می‌ترسم؛ از احساساتم که تو اون روز قراره فوران بزنه و ۱۶ بهمن...

پ.ن: بیشتر تو ویراستی هستم خوشحال می‌شم اونجا ملاقاتت کنم

لینک من تو ویراستی


https://virasty.com/Puneh





سال پیشبهمن
زنده‌ام هرچه زدی تیغ به شریان نرسید!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید