تا قبل از دبیرستان هیچ وقت دانش آموز محبوبی نبودم. از خانواده خیلی مذهبی میآمدم و از همین بابت و به خاطر سن و سال کم، خودم هم خیلی مذهبی بودم. در درس هم نمرات خوبی میگرفتم که خودش مزید بر علت میشد. من آن پسر مذهبی خر خوان بودم که کمتر کسی دوستش داشت. من را در فوتبال راه نمیدادند، در برنامههای جالب همیشه جز نفرات آخر بودم.
همزمان با ورود به دبیرستان تحولات عقیدتی در من شکل گرفت. باورهای جدید عقلی و فاصله از تدین به صورت کلی. به خاطر مشکلات شدید در خانه در یک لجبازی خاصی قرار گرفتم و درس هم نمیخواندم. آن پسر سر به زیر درس خوان تبدیل شده بود به جوانی شرور، دعوایی و فراری از درس. در مدرسه هم محبوب شده بودم. حتی هرجا میرفتم من را مبصر کلاس میکردند چون بچهها به حرفم گوش میدادند یا شاید چون من به حرف کسی گوش نمیدادم! در آن سالها زد و خورد زیاد کردم و دردسر بینهایت درست کردم که واقعیت از خواسته خود من فاصله داشت. من فقط لجبازی میکردم.
در هجده سالگی از خانه پدری خارج شدم. با ورود به دانشگاه با خودم عهد کردم که قرار نیست محبوب باشم یا توجه کسی را جلب کنم. جدا شدن از خانه پدری، پیدا کردن کار خوب، درآمد متوسط و بهتر شدن حال روحیام به من اعتماد به نفس مضاعف داده بود که خودم به اندازه کافی هستم. نیازی به تایید دیگران ندارم.
این عادت در طول سالیان در من رشد کرد. میتوانم بگویم از آن لذت میبرم. وقتی دیگران نگاه بیتفاوت من نسبت به قضاوتشان را میبینند، شوکه میشوند. آنها عادت دارند که مردمک چشمهای طرف مقابل در برابر حرف قضاوتگرانه تنگ شود، رگهای گردنشان ورم کند و خون در صورتشان بدود. برای همین دیدن چهره بیتفاوت من برایشان غیرقابل انتظار است.
اینها دیگر مثل رانندگی شده است. من تلاشی برای بیتفاوت ماندنم نمیکنم. به معنای واقعی کلمه اهمیتی به به نظر دیگران نمیدهم. خواه مادر یا پدر باشد، دوست باشد یا دشمن. مگر نظری را خواسته باشم. مردم اما برایشان خیلی عجیب است. آنها از من میپرسند چطور تحمل میکنی؟ چطور ساکت میمانی؟ چطوری عصبانی نمیشوی یا از خودت دفاع نمیکنی؟
راستش من چیزی را تحمل نمیکنم. تحمل زمانی معنا دارد که آسیبی به انسان رسیده باشد ولی حرفهای افراد دیگر سالهاست برای من آسیبزا نیست. از خودم دفاع نمیکنم نه آنکه چون نمیتوانم، دفاع نمیکنم چون برایم مهم نیست که دیگران فکر کنند گناه کار هستم یا خیر.
به دوستان صمیمی خودم همیشه توصیه کردم که این راه را هرچه سریعتر شروع کنند. البته که جهانبینی افراد با هم متفاوت است. برخی میخواهند که نظر دیگران برایشان مهم بماند. برخی مثلا میخواهند که نظر پدرشان، نامزدشان و... کماکان برایشان مهم بماند. اما به نظر من اگر کنترل همه چیز را در دست داشته باشی و بعد داوطلبانه نظرخواهی کنی همه چیز زیباتر است.