
فصول سال
تو کتم نرفت که نرفت!
هر چه خواستم بپذیرم که آخه بابا پاییز و زمستون هم جزء فصلهای سال هستند و نعمت خدا، ولی به خرجم نرفت که نرفت. حتی بعد از ازدواج خواستم شاعرانه و عاشقانش کنم که به خوردم بدم و سرما و لرز و ... رو دوست داشته باشم ولی نشد که نشد.
یعنی راستش رو بخوای طاقت گرما رو دارم ولی طاقت سرما رو نه. دست و پاهام گاهی همینجوری هم سردن چه برسه به پاییز و زمستون.
شاید اگه بخوام از مزایای پاییز و زمستون رو انتخاب کنم، برف و برگریزانش رو بیشتر میپسندم اونم بخاطر برف بازی و پا گذاشتن روی برگها و شنیدن صدای خش خش اونها.
من عاشق بارون خنکم اونم وسط هوای گرم. زیر بارون راه رفتن رو خیلی دوست دارم. بارون سیلآسا نهها. بارون نم نم. من بیرون رفتن و آتیش درست کردن اونم تو فصلی که هواش خنکه رو خیلی دوست دارم. اونم تنگ غروب. جوری که روشنایی و زردی آتیش تو چشما و صورت دلبرت دیده بشه. آتیش و سیب زمینی داغ و گرفتن دستاش. اینا رو دوست دارم. من رنگ سبز درختها و گیاها رو خیلی دوست دارم. حیف که هوای شمال شرجیه و منم بد عرق. وگرنه خیلی دلم میخواد اونجا باشم.
یه روز اول صبح بعد از نماز رفتم کنار ساحل. آخ چه باد خوب و خنکی کنار ساحل میومد. کلی کیف کردم. چشمام رو بستم و باد به صورتم میزد و صدای موج دریا رو گوش میدادم. آرامش خالص. صد در صد بدون اعوجاج. همهی اینا رو با هم جمع کنی؛ میشه ماه اردیبهشت، بارون نم نم، نزدیک غروب، کنار ساحل نسیم ملایم، با دلبر و جانان، یک آتیش باحال و یک کتری روی اون.
🖌 رسول کامبیزی
🗓 ۱۴۰۴/۰۷/۲۹