این که ژن های من و کاهو شاید تا شصت هفتاد درصد یکی است چیزی بود که وقتی برای اولین بار شنیدم بسیار تعجب کرده بودم.
دوستانی که هنگام پخش راز بقا از تلوزیون به اون یوزپلنگ فحش میدادن ، من همیشه بهشون می گفتم خوب انسان هم همین کار رو می کنه (حیوان هایی که حتی آسمون رو ندیدن ، مرغ هایی که نور خورشید رو ندیدن و توی قفس های تنگ زندگی میکنند و میمیرند و یا جوجه هایی که معدوم میشوند ، گاو هایی که که استثمار میشوند و دوشیده میشن ، حیوان هایی که اصلاح ژنتیکی میشوند تا آدم خوشش بیاد سگ هایی که باید می مردن چون پای کوتاه به وجود آمده اند ولی طی صد تا دویست سال اصلاح ژنتیکی بر طبق خواسته و خوش آیند انسان به این شکل در آمدند)فرق اون یوز پلنگ با ما اینه که اون تلاش میکنه و به اندازه شکمش میخوره اما انسان تلاشی نمیکنه؟ گاهی برای تفریح این کار رو میکنه
ولی از وقتی که شباهت ژنتیکی رو شنیدم
گفتم ما وقتی شب قبل برای آبگوشت نخود لوبیا هم خیس میکنیم داریم اونها رو گول میزنیم که تو فرصت رشد داری ولی به طرز بی رحمانه ای اونها رو می کشیم اون هم زنده زنده آبپز میکنیم (دیدگاه مریض ?)
این صحبت ها رو بیشتر برای آدم های دوستدار محیط زیست میزنم یا کسایی که گوشت نمیخورن
واقعیتش من اینها رو یه ژست میدونم شاید بعدا یه چیزی در موردش نوشتم
اما بریم به بحث اصلی برسیم
اسم ساقه مغز رو اگه شنیده باشید و با این داستانی که تعریف کردم از شباهت من و کاهو
میخوام به این برسم ما و دیگر موجودات ارگانیسم هستیم و مغز ما تکامل بیشتری پیدا کرده معمولا میگن قسمت پیش پیشانی تکامل پیدا کرده و باعث تفاوت ما شده
اون هم یه نظریه هست که میگه چون آدم از آتیش استفاده کرده و تونسته غذاش رو بپزه ، این انرژی به دست آمده باعث سیر تکاملش شده
یعنی اگر چند هزار سال به گربه و مرغ هم غذای پخته بدیم میتونن این تکامل رو پیدا کنند ؟ نمیدونم .
می ریم دوباره سر تقابل مغز ها ، مغز جدید (کورتکس ) و مغز قدیم (همون ساقه) (این بحث ها اصلا دقیق نیست و شاید اسم و شماره ای رو اشتباه گفته باشم ولی فکر میکنم کلیتش قابل اتکا باشد)
مغز قدیم حاصل چند صد میلیون سال تکامله ولی مغز جدید چند هزار سال
در مغز قدیم چیزهایی باید تعبیه میشده که فقط کافی می بوده و اگر احساسات رو بخواهیم درنظر بگیریم
احساسات ترس یا شهوت احساساتی هستند که شاید بتوان آن را غریزه اصلی دونست
یعنی احساساتی مثل عشق بعدا از روی همین احساس توسعه پیدا کرده و پایه اش این بوده
حالا میخوام این رو گسترش بدم
اگر شما از کسی خوشت میاد (چه مرد چه زن ) پایه اش این احساس است
توجه داشته باشید که این مطلب استعداد برداشت بد رو داره
این به این معنی نیست که شما نمی توانید کسی رو برای تفکراتش دوست داشته باشید یا شیوه رفتار و یا این که دوست همجنس خود را به چشم خریدار میبینید
بلکه به این معنی است که ساختمان مغز ما یه پایه ای داره و همه چیز از اول از اونجا شروع میشه
حالا بریم سراغ مثل هاش
شاید از جذاب ترین مطالبی که خوانده باشم ، روانشناسی تکاملی و مبحث این بود که چرا زیبایی زیباست؟
که قبلا هم در جایی نوشته بودم
<br/>مثال دیگری از این رو میتونم بازیگر ها در کشور های جهان سوم و در حال توسعه باشند مثلا ایران و هند ،بیشتر بازیگر ها بخاطر چهره زیبا بازیگر شده اند و شاید اصلا هنری نداشته باشند
و بقیه هم یا نقش مخالف اند یا باید خنده دار باشند و بهتر است کچل یا چاق یا لاغر یا ... باشند
یه عده هم بخاطر استعداد و فکر و کمدین بودنشان بازیگر شده اند
البته این در کشور های پیشرفته هم است ، مثلا کیم کارداشیان که اسطوره بی هنری و مشهور بودن است
البته بنظرم این کیس رو باید از منظر رسانه و از منظر احتمالات و از منظر نزدیکی با عوامل قدرت هم باید بررسی کرد که شاید روزی در موردش نوشتم.