??????? ?
??????? ?
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

عافتابگردون خودخواه ? :)

(((((((((((((=
(((((((((((((=

آفتابگردون نزدیک دخترک شد
گلبرگ هایش را به آهستگی روی دست دخترک میکشید
دختر با لبخند فقط نگاهش میکرد
آفتابگردون قدمی جلوتر رفت
دختر فقط میخندید و بالاپایین میپرید و ب حرکات آفتابگردون با ذوق خیره بود
آفتابگردون بالا و بالاتر رفت
روی قلب دختر نشست
آن قدری آنجا ماند ک طرح گرد قلب را شبیه گلبرگ هایش کرد
اما آفتابگردون راضی نبود

برایش کافی نبود
شکل خود را عوض کرد
پیچک شد
دور چیزی ک خودش طرحش را تغییر داده بود
رشد کرد
در تمام دخترک رشد کرد
با رگ و پی دخترک پیوند خورد
رنگ هر چیزی را تغییر داد
کافی نبود
گل راضی نمیشد
بالاتر رفت
ب مغز رسید
با لبخند مغز را از دختر درخواست کرد
دختر با بهت و نگرانی ب حرکات گل خیره بود
حرفی نداشت
نمیدانست جواب درست چیست

گل دور مغز پیچک نشد
آن را برداشت و خواست با خود ببرد
راه خروج نداشت
تمام دخترک برگ و پیچک بود
از چشم های دختر ب همراه مغزی ک بغل زده بود خارج شد
چشم دختر آتش گرفتم
گلبرگی را روی آن گذاشت
آب روی آتش شد
درمانِ درد خودش شد
پایین رفت
پایین تر
ب دست دخترک رسید
گلبرگی را روی دست او کشید
و
مغز ب بغل
دور
شد
پایان ..‌.


پ.ن :
آفتابگردون نتوانست جایی برود، چون ریشه هایش پیش دخترک مانده بود

حالا دیگه هر دوی آن ها مبتلا، وابسته و اهلی شده بودند ... =)


ᖇᗩIᑎI

1400-SPRING

آفتابگردانرنگین کماندل نوشتهداستانraini
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید