در تنهایی خودم از تو دلخور میشوم
در تنهایی خودم برای تو دلتنگ میشوم،بدون آنکه حتی یکبار داشته باشَمَت.
در تنهایی خودم قصهها میبافم از بودنت،از نوازشهایت،از بوسه هایت..از گرمای دستانت به وقت نوازش گونه پراز اشکم و خندیدنت برای بهانه گیری های بچهگانهام...
در تنهایی خودم روزی را تصور میکنم که با تو فیلم خواهم دید و در آغوشت به خواب خواهم رفت
در تنهایی خودم لمس موهایم به دستانت را به تصویر میکشم..
در تنهایی خودم حسادت میکنم به خندههایی که برای من نیستند،حسادت میکنم به تَنَت که عطر من درآن جاری نیست.
در تنهایی خودم اشک میریزم برای نبودنت و دلم تنگ بودنی میشود که هیچ وقت وجود نداشته است.

منو افکارِپریشانُ لبخند درخشانِتو
توُخیالِعشقِدخترِافکارِخود
منو مناجاتُخواستارِتو
توُخیالِعشقِدخترِافکارِخود
با تو در ناخودآگاهِ خود زمزمه میکنم:
اصلاً نگاهَت به نگاهَم خورد؟
ذرهای چَشمِمحتاج مرا دیدی؟
یا که گُذَر کردیُ به این من خراب خندیدی!؟
...
امواج مرا رساندهاند به اوجِ نگاه تو
تو اما سرکِش تر از امواجی
گناهم را یادآور میشوی
و یقهام را میگیری
تو اما سرکِش تر از امواجی
باید بخوانم،برقصم
اما گوشهگیرم..
من حال نه ماهیَم در آبی دریا
نه یلدایَم در سیاهیِ شبِ آذر ماه
من حال توأم،به تو تمایل دارم
تو اما سرکش تر از امواجی.

در مسیر چشم از خیابان بَرنمیدارم به گمان اینکه جایی چشمم به چشمِپریشانت بَرخورَد..
هر جا که میروم را به خوبی میگردم تا مبادا جایی همان اطراف باشی و افتخار دیدنت نصیبم نشود
«تا وقتی با کسی نباشی حالِمن خوب است»
جدی میگویم تا وقتی پیش کسی،تکیهگاهِ کسی نباشی من خوبترین عالمم..حتیٰ اگر درد عشقت خفهام کرده و در لحظاتِ آخر دستوپا زدن باشم..بازم من خوبترینم!
دلم نمیخواهد لبخندت را از یاد ببرم..حرف زدنت را،صدایت را..عطرترا..نمیخواهم هیچکدام را از یاد ببرم...
دلت را که میبازی عقاید به باد هوا میروند؛
خط قرمز هایت عوض میشوند؛
دلیل لبخند هایت بیشتر میشوند؛
زندگی رنگوبو میگیرد؛
امید مهمان دلت میشود..امید.
اما تا یادَت میآید از او خبری نداری..
تا یادت میآید او اصلاً از وجودت..وجودِ این عشق خبردار نیست؛باز آشفته و پریشان میشوی..باز بیتاب و بیقرار میشوی..باز دلت خواب میخواهد.
دلم را باختهام؟آری
خوشم میآید ازاو؟صدالبته
اما عشق را درمیان نمیآورم...عشق دیگر برای من کمکم شکل میگیرد؛اما تمایل به وصال دارم..
عَطَشِ عطرش دیوانگی میآورد..وای که دیوانگی میآورد.
«کسی نفهمید عاشق شدم»

حال شعرها برایم زیباتراند..حال از تاسیان میترسم!