صمیمیت از راه انجام
انجام فعالیت مشترک و یا یک انجام ندادن مشترک
بدون وساطت کلام
انجام سکوت
تقسیم بار سکوت
ضرب لذتش
سکوت را زیستن
لحن سکوت
سکوتی از جنس تو
سکوتی حاصل بودن مشترک او و تو
این سازه پویای مشترک که در هر لحظه متولد می شود
و میمیرد
و در قاب عکس متوفیات جنس نوستالژی به خود میگیرد
سکوت های نزیسته بوی اجبار میدهند
اجبار برای شدن و نه بودن
پلاستیکی به نظر میرسند و در لمس از جنس ترسی فرّار هستند
جبر زیست نکردن سکوت و
زایشِ کلامی ناکافی، از جنس تلاش
در قالب ابدی عادت
و البته هنر زیستن این دو در کنار هم.