شب گذشته مستندی که توسط شبکه بی بی سی در باره استارتاپ ها در چین تهیه شده بود را مشاهده کردم. مدتی قبل تر هم یک فیلم مستند درباره شکل گیری استارتاپ ایرانی به نام پازلی دیده بودم. به واسطه تخصصی هم که در تیم ما هست، هر چند وقت یکبار یک یا چند تیم استارتاپ از طرف شتاب دهنده های مختلف برای ارزیابی تیمی به تست و تایپ معرفی میشوند.
این مستند ها در کنار مقالاتی که به علل شکست استارتاپ ها می پردازند و تجربیات تیم تست و تایپ از ارزیابی تیم ها را که در کنار هم قرار میدهم به یک نتیجه جالب می رسم. پاشنه آشیل استارتاپ ها در منابع انسانی است. در ادامه به توضیح این نظریه می پردازم.
منابع انسانی یا بهتر است بگوییم سرمایه انسانی که قرار است در یک استارتاپ کنار هم جمع شوند باید ویژگیهای فردی خاصی داشته باشند. به عنوان مثال در تست نئو با گزارش کامل یک شایستگی سنجیده میشود به نام تلاش برای موفقیت. ویژگیهای فردی از این دست برای بیانگذارهای هر نوع استارتاپی ضروری است.
در گام بعدی نقش تیمی است. افراد بدون در نظر گرفتن دانش و تحصیلات ، وقتی که در یک تیم قرار میگیرند ترجیح های مختلف دارند . بدین معنا که یکسری فعالیت ها را با اشتیاق انجام می دهند و از انجام یکسری فعالیت ها بیزار هستند. از این جهت که یک تیم بخواهد دست آورد فلسفی تیم که همان سینرژی است را به دست آورد باید هسته اولیه نقش های مکمل داشته باشند نه اینکه مشابه باشند.
بعد از اینکه ویژگیهای فردی و نقش تیمی مناسب ارزیابی شود، آنچه که منابع انسانی را به سرمایه انسانی تبدیل میکند، واژه ای است که من آنرا فلسفه شراکت نامیده ام. در شکل گیری یک هسته مرکزی (فاندرها) باید یک نیاز این افراد مناسب را کنار هم جمع کرده باشد. به عنوان مثال اگر یک استارتاپ چند رشته ای دارید که به روانشناسی و برنامه نویسی و آگاهی از بورس و بازارهای مالی احتیاج دارد، فاندرها باید هرکدام بخشی از این دانش ها را داشته باشند که کنار هم آمدن آنها معنا و مفهومی داشته باشد و یک نیاز کلیدی از آن استارتاپ را رفع کنند. قطعا یک استارتاپ به دانش های دیگری هم احتیاج دارند اما برای این استارتاپ کلیدی نیستند و میتواند در موقع مناسب از فریلنسرها یا مشاوران و در نهایت با استخدام مناسب، نیاز را رفع کنند. اینکه شخصی مهارت کلیدی نداشته باشد و در حلقه فاندرها قرارگیرد، دیر یا زود، یا در تنگدستی استارتاپ یا در درآمد زایی استارتاپ سایرین به این فکر می افتند که چرا باید سهامی به این شخص میدادند؟ از این رو است که می بایست در ارزیابی ها به اینکه افراد واقعا به هم نیاز داشته اند یا به هر دلیل دیگری در کنار هم قرارگرفته اند، از نظر بنیادی این گردهمایی ضروری بوده یا نه، مورد بررسی قرارگیرد.
در نهایت افرادی شایسته و مکمل یکدیگر که بنا به فلسفه درستی گرد هم آمده اند، میتوانند سرمایه انسانی باشند. این چنین تیمی است که وقتی استارتاپ تاسیس میکنند، به نتیجه هم میرسند حتی اگر مشکلاتی مانند بودجه ، مارکتینگ ، بیزینس مدل و ... داشته باشند. از این رو است که تیم تست و تایپ معتقد است شناخت فردی و تیمی که مقدمه گردآوری سرمایه انسانی است، پاشنه آشیل استارتاپ ها است.