جونم براتون بگه هر دههای، هر سنی، هر نسلی یه جور بحران داشته که توی بوق و کرنا کرده و گفته ای ملت، به دادم برسید که این ممکلت بدبخت تر از من ندیده!!
بحران سی سالگی و ترس از نرسیدن به رویاها
بحران چهل سالگی افسوس نرسیدن به آرزوها
اما خب، یه بحران دیگه هم داریم که اگه نباشه میگن انرژی جوونی نداری، افسردهای و هزار تا چیز دیگه، که اگه نباشه خبری از اون دوتا بحران دیگه هم نیست.
بحران بیست سالگی و انتخاب.
راستش به نظرم چیزی که کاری کرده نسل ما، دهه هشتادی ها بخوان سر به بیابون بزارن انتخاب های زیاد ماست.
انتخاب های خیلی خیلی خیلی زیاد، اونقدر که همینجور میشینیم و نگاهشون میکنیم، و در بدترین شرایط ممکنه، ممکنه از هر کدوم از غذاهای این میز یه گاز بزنیم و روانه گلاب به رویت شویم!
مارو نسلی بزرگ کرده که اگه خیلی خدا بهشون حال میداد سه چهار تا گزینه بهشون میداد، به همین خاطر مطابق همون هم مارو تربیت کردن.
ما بزرگ شدیم که بین کارگر شدن، دکتر مهندس خلبان شدن، نظامی شدن، یا ادامه دادن کسب و کار پدری یکی رو انتخاب کنیم.
اما خب رسید به روز انتخاب و بعله!
میز تا روز قیامت ادامه داشت و شکم ماهم در حال قار و قور!
برنامه نویس شم؟
درسم رو ادامه بدم؟
بزنم توی کار بازار؟
فریلنسر شم؟
از کدوم غذا بخورم؟
مغز تربیت نشده ما: همرو بخور!
راستی رشته دانشگاهیم چیه؟
二兎を追う者は一兎も得ず ! نی تو وو، اوساکی مو ارو
بله، بنده دستی هم بر زبان ژاپنی هم دارم!
شکارچی که همزمان دو خرگوش رو دنبال کنه، هردو رو از دست میده!
این اولین ضربالمثل ژاپنی ای بود که یاد گرفتم، فقط ای کاش یکمی به معنیش فکر میکردم!
اه ولش کن اصلا، زبان ایتالیایی هم صوت و صدای کیوتی دارهها، برم اونم یاد بگیرم!
در نتیجه این از این شاخه به اون شاخه پریدن ها، نه به ژاپنی مسلطم، نه کار ترجمهام به جایی رسید، نه سئوکار حرفهای شدم، طراحی سایت از چشمم نیوفته صلوااااات!
راستی، چطوره برم دوباره کنکور بدم برم یه دانشگاه بهتر؟🧐
وای بر شما، آیا نمیدانید راه حل تمام این مشکلات چیست؟
منم نمیدونم، کسی میدونه به منم بگه!