من خودم رو آدم آرومی میدونم که سخت تحت تاثیر عوامل مختلف قرار میگیره، یعنی یه ثبات کلی رو خیلی خوب حفط میکنم و زیاد درگیر هیجانات نمیشم.
اما هرچی میگذره، حفظ این ثبات و سکوت سختتر میشه، چیزایی هست که به شدت رو مخمه، انقدر که دلم میخواد مثل به پیرمرد نود ساله درگیر دیسک کمر که نوه سه ساله شیطونش افتاده به جونش غر بزنم!
وضعیت روابط اجتماعیام
حقیقتا کمتر کسی در این کره خاکی در زمینه روابط اجتماعی وضعی خرابتر از من داره، توی این حوزه من به طرز دیوانهواری بدشانس محسوب میشم و همیشه توی بدترین مکان ممکنه قرار میگیرم.
به طور مثال که الان رفتم دانشگاه، خودم وسط یه مشت بچه میبینم که فقط ریش درآوردن! نه آینده نگریای، نه دغدغهای، و نه هیچ چیز مهمی که در حد دوزار به شخصیت این عزیزان جهت بده!
در نتیجه در این ترم، از پنج شیش تا رفیق ما توی دانشگاه همه عاشق شدن، اونم چه عشقی! با کسایی که حتی درست باهم دیگه صحبت نکردن!
خداوندگارااا، بعضی از دوستام دختره رو فقط یک بار از راه دور دیدن و الان با عشق عشق کردن دارن مخ من رو میخورن، جالبه که من همه دوستانم رو این ترم از بچههای مذهبی و اهل کتاب و فلسفه و دقیقا از وسط بسیج و کتابخونه این دانشگاه نفرین شده انتخاب کردم.
از ترم دیگه بنده پام رو اینجور جاها نمیزارم و شانسم رو با دیگر اقشار دانشگاه امتحان میکنم (همه همینن ولی خب) راستش اگه همین ویرگول و تعدادی از دوستان ویرگولی نبودن تا حالا روانی شده بودم.
یعنی چی؟ دوستای فیلسوف من کدوم گورین؟ این عاشق های دل خسته لعنتی کی پیداشون شد؟ چرا دارید وقت لعنتی خودتون و من لعنتی رو اینجور هدر میدید لعنتیهاااا؟
وضعیت مالیم
خب، همین دو کلمه خودشون خودشون رو توضیح میدن، نیازی به گفتن چیزی نیست!
البته با افزایش مهارتم و تجربه ام، در کنار پایان یادگیری کدنویسی میتونم یه نفس راحت بکشم! الان هم بگی نگی بعد قریب به دو ماه زندگی در اعماق فشار میتونم با ارامش زندگی کنم و همه خرج های لازمه رو بدم، مخصوصا شهریه دانشگاه رو.
کنکور!
این کلمه به راحتی منو میترسونه، برام تبدیل شده به یک جور نماد بدشانسی، هر بار که کنکور دادم (دو بار البته فقط:) یه صاعقه از وسط آسمون خورد وسط دستگاهی که برگه ما داخلش بود و همه چیز بهم ریخت!
یادمه وقتی فهمیدم مدیر مدرسهای که رفته بودم پیشش برای ایجاد سابقه یادش رفت اسم من رو وارد کنه و در نتیجه زیست و ریاضی و فیزیک ام صفر وارد شد و تراز معدلم اومد زیر ۳۰۰۰ چه حالی داشتم! اما خب اگه کنکور تیرم حساب میشد حداقل میتونستم دوره شهریه پرداز پزشکی برم که اونم نشد و میانگین کنکور تیرم سه درصد شد!
در حالی که کنکور دی ام، با سه ماه خوندن میانگین بالای پنجاه درصد داشت، میانگین درصدی قلم چیم در آخرین آزمون نزدیک کنکورم ۷۰ درصد بود، پس چی شد؟ نمیدونم!
هرچند که در حال اماده سازی ام که یه وقت دوباره بدشانسی های مکرر همه چیز رو نابود نکنه، اما من فریبرز زمانم!