ویرگول
ورودثبت نام
رُهــام
رُهــام
خواندن ۵ دقیقه·۱۷ روز پیش

روزنوشت

این تقریبا هر یک ماه "روزنوشت" نوشتن جالبه حقیقتا. باعث میشه آدم یه مروری کنه یک ماه گذشته رو بره روی ترازو که ببینه چطور گذشته و به نظر چطور خواهد بود یک ماه آینده.

. به طرز جالبی منم رفتم و کنکور دادم و باز هم به طرز عجیبی با اون حال مریض و سرفه های رو مخ کنکور خوبی بود و راضیم حقیقتا. به نسبت وقتی که گذاشته بودم و نوکی که به کتاب ها زده بودم راضی بودم.

. یکی این مدت ازم پرسید که سال 1403 تا الان چطور بوده برام؟ و جوابم این بود که: حس میکنم محمد امین نیستم. خیلی از وجوهات انسانی فاصله گرفتم. وقت خیلی خیلی کمی برای کتاب خوندن، ورزش کردن و حتی خانواده ام دارم و حقیقتا فقط دارم کار میکنم. نمیدونم این خوبه یا نه، نمیدونم که زندگی قراره چطور پیش بره ولی آره، این سال جدید که فعلا اینجوری بوده. ربات گونه داریم قدم میزنیم بین نمیدونم هایی که هر روز هم بیشتر میشه.

. چندوقت پیش سرکار دیدم مامانم تلگرام بهم ویس داده. ویس خاصی هم نیست، در حد چند ثانیه فقط تیکه کلامی که همش تو خونه میگم رو تکرار میکنه و شوخی میکنه باهام. مطمئن باشید دنیا 99 درصد مواقع مزخرف به معنای واقعی کلمه است اما همین چندثانیه به تمام اون پوچی مطلق می ارزه. خیلی خیلی هم می‌ارزه :)

. کتاب چی خوندم؟ فعلا تیکه تیکه موسی صدر میخوانیم. گاه گاهی هم تایم ناهار پست های حسام ایپک چی رو ورق میزنیم. ناراحت کننده است که وقت کتاب خوندن اونقدرها که لازمه ندارم.

. تشکر میکنم از اون خانوم عکاس حاضر در تئاتر شهر. چه عکسی شد خانوم، تا 10 سال همه جا ازش استفاده خواهم کرد. فقط اینکه بعدش فرمودید شبیه محسن ابراهیم زاده هستم باعث میشه بخوام به خودکشی فکرکنم.

. خیلی جلو خودم رو گرفتم که چیزی نگم ولی واقعا بعد از دیدن اون ویدئو کذایی نمی تونم نگم: عزیزان، میگن انسان باید از تاریخ درس بگیره تا بتونه پیشرفت کنه و اشتباهاتش رو تکرار نکنه. این بساطی که به اسم طرح نور راه انداختید (طرح کور اسم زیباتریه) همین دوسال پیش مملکت رو به کما برد. حقیقتا چه مرگتونه؟ واقعا تخصص میخواد اینقدر حرفه‌ای و به شکل ممتد ملت رو اذیت کردن. حقیقتا لفظی به اندازه "سیرک" برازنده حکمرانی شماها نیست. نمیدونم چه بلایی سر این مملکت بیاد می فهمید که نمی فهمید. بریزن تو خیابون؟ بکشن؟ آتیش بزنن؟ اکثریت رای ندن؟ کی می فهمید پس؟

. ولی خداییش میپرسم عقل هم دارید؟ یعنی مثلا می شینید تو اتاق جلسه می گید برای حجاب چیکار کنیم، بعد یکی میاد میگه بکنیم تو ون ببریم و مابقی هم میگن باریکلا؟ یا مثلا به فاصله 5 متر پشت سر هم مامور بذارید که تذکر بدن؟ شوخیه؟ جالبه، واقعا جالبه. حالا اینکه من باب همون حجاب هم بحث فقهی بسیاره (جدای بحث های اجتماعی، قانونی و ساختار حکومتی) خداییش جالبید. درحالی که اکثر کشورها حتی همون غرب لامصب دغدغه مردمش شده فلسطین، ما اینجا باید با این موجودات سر و کله بزنیم. واقعا به نظرم هنر میخواست که از کیف کردن بابت حمله موشکی به اسرائیل به این درجه برسیم، دست مریزاد.

. جالبتر اینکه به این موضوع فکر نمیشه که وقتی خود حاکمیتی به قانون خودش عمل نمی کنه (مثل افزایش حقوق کارگر متناسب با تورم، مثل قانون حق اعتراض و راهپیمایی، مثل حق تامین مسکن و...) انتظار اینکه مردم به قانونش احترام بذارن باطله. این یه چرخه است، وقتی یه طرف رو خراب میکنی نمی تونی انتظار داشته باشی درست کار کنه. وقتی خودت قانون رو لگدمال میکنی از شهروندت چه انتظاری داری؟ تازه تمام اینها فارغ از اینکه شما یه قانون رو انقدر سیاست زده کردی. البته اینا بدیهیاته ولی خب، ما اینجا با همینا باید سر و کله بزنیم.

. از اونجایی که به تازگی روز معلم رو رد کردیم به نظرم لازمه چندتا اسم رو اینجا ببرم به عنوان کسایی که خیلی زیاد ازشون یاد گرفتم و بهم آموختن. ممنونم ازتون آقایان:
میلاد دخانچی، علیرضا عزیزپور، حسام ایپک چی، محسن چاوشی، محسن بیات زنجانی، رسول خادم، صادق فرامرزی، سروش صحت، مجتبی شکوری، موسی صدر، آلن دوباتن، اپیکور، اروین یالوم و...
هرکدوم از این عزیزانی که اینجا اسمشون رو می بینید (که البته جهان بینی هاشون گاهی 180 درجه فرق داره) بخشی از یک بعد انسانی رو به نمایش گذاشتن که به نظرم جای تامل و فکر کردن داره. از نگاه انتقادی و تلاش برای فهم و احترام به تکثر در جامعه تا درک رسالتی که توی زندگی سعی میکنم که داشته باشم.

. اسم سه چهارتا شخص دیگه رو اینجا اضافه نکردم چون انقدر برام عزیز و بزرگن که احساس کردم اسم اونا در اینجا خیلی درست نیست. بماند برای خودم و جهان خودم.

. بدون شک برای من شاه بیت سعدی بین تمام اشعارش این تک بیتِ:

«سعدی! چو جورش می‌بری نزدیک او دیگر مرو» / ای بی‌بصر! من می‌روم؟ او می‌کشد قلاب را

چندوقت پیش اتفاقی دیدم حسین نادری روی همین، تک بیتی سروده که فوق العاده عجیب به دل نشست. داخل بیو هم گذاشتمش ولی اینجا هم بمونه یادگاری:

بی محابا دل زدم دریای بی پایاب را / آه سعدی همچنان او میکشد قلاب را

. حال خوب آخر متن هم باشه این پیام جناب چاوشی بابت نجات یه جوون از اعدام :)

. حسن ختام دوتا مورد باشه:

. نمایشگاه کتاب از این هفته شروع میشه. ما هم چندنفری جمعه هفته آینده اونجاییم. اگر احیانا کسی دوست داشت که بریم و گپ بزنیم و کتاب بخریم بهم بگید (کامنت یا آیدیم که همه دارن دیگه فکرکنم). چای و شجریان هم مهمون من هستید :)

. مورد دوم هم این یک دقیقه شجریان گوش بدید و لذت ببرید:

https://www.aparat.com/v/v0nXF





روزنوشتخاطرهزندگیجامعهتجربه
بَهر بَهره‌ای اَز بَحر عَلی؛ جَمعیم...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید