متن روایت ندارد. تکه تکه کنار هم گذاشته شده. پایی در واقعیت و خیال دارد. اگر سخت خوانده میشود پیشاپیش عذرخواهم.
قشنگ لغت جذابی است. لطافت و ظرافت را باهم دارد. از زیبا، کمی غلیظتر و از خوشگل کمی رقیقتر. خجالتی زیرپوستی و شرمی کوچک در عمقش نهفته است. فقط هم به ظاهر اشاره ندارد. انگار عمیق تر و در عین سادگی پیچیده تر است. انگار تماما ساخته و برازنده انسان است. صفتی وصفی برای موجودی دوپا، پیچیده، نامعلوم ولی "قشنگ". بیانی برای توصیف مخلوق و صد البته معشوق.
قشنگ اما انگار مترادفی شبیه کلمه "مهربان" دارد. از نظر معنای لغوی یکسان نیستند اما انگار برای همدیگر ساخته شده اند. نمیدانم توانستم وصفش کنم یا نه اما این عمیقا نزدیکترین حس من است. مهربانی قشنگ است ، قشنگ ها مهربانند. من جفت جمله ها را درست میدانم.
قشنگ کاملا صفتی حسی است. بعد از بیانش میتواند با تمام عواطف انسان همراه شود. گریه، خنده، غم، رنج، شادی. ارابه ران "قشنگ" است و مهمانش فرقی ندارد. هرچه با او همراه شود، قشنگ میشود.
قشنگ اما برازنده همگان نیست. مخصوص است. برای آنهایی که کار به خوب و بد دیگران ندارند، نیکو سرشتند، بسیار انسان و زیبا بینند. آنها که در جهنم دنیا گریه میکنند اما جا نمیزنند. آنها که واقعیت را انکار نمیکنند، به خودشان و دیگران دروغ نمی گویند. آنها که تمام زندگیشان رسالت معنابخش هستی رو به زوالی است که در آن نفس میکشند. آنهایی که میدانند زندگی پیچیده است و تلاشی برای پیچیده تر شدنش نمی کنند. آنهایی که لبخند زدنشان عمری به دیگران میدهد.
ممدوح من اما مشخص نیست. اما وصفت میکنم چون "قشنگ" برازنده است، دقیقا مانند تو. تویی که دورادور هستی و نیستی. تویی که تنها کلمه برای وصفت همین است که گفتم، تویی که نادیده قشنگ تر میشوی، تویی که گریه کردن در آغوشت قوی تر میکند. تویی که من، یعنی عروسک بی دست و پای خداوند را بهم میدوزی. تویی که قشنگی ات موجه ترین بهانه برای بی قراری من است.
چای نوشیدن، شجریان گوش دادن، اندیشه کردن، حافظ خواندن، آه کشیدن، رقصیدن، گریه کردن ممتد و ادامهدار، قدم زدن، فیلم دیدن، گلی را بوییدن، پوچی را هضم کردن و در انتها شجاعانه در انتظار مرگ ایستادن دقیقا همگی در لغتی است که من آن را "قشنگ" مینامم.
قشنگ من. نادیدنیِ من. قشنگتر بمان.
هزینه جمعآوری شد.
دمتون گرم :)