متن زیر حاوی مواردی فریاد از درون دل است، دلی که تنها آرزویش این است که معمولی باشد :)
مخاطب متن تمام افراد جامعه است از جمله خودم، پس به خودتان بگیرید :)
خانمها و آقایان، ما خستهایم؛ از مرزکشی خستهایم، از دیوار کشیدن خستهایم. از ادعا برای برتر بودن از دیگران خستهایم، از معلمی که معلمی بلد نیست ولی توهم دارد خستهایم، از ادعای بیجا خستهایم، از روزگاری که در آن میزان عمل ما بر مبنای غرورمان سنجیده میشود خستهایم. از توصیه کردن و نصیحت بیجا، با زور و تحمیل خستهایم. آری آقایان، ما معمولیها از رنج کشیدن برای پاسخ به غرورتان خستهایم.
ما خستهایم از بس بر سرمان کوبیدید و ادعا کردید، ما خستهایم که حرف دیدیم و عمل ندیدیم، ما خستهایم که بلد نیستید که شرایط را بسنجید، ما خستهایم که از قرآن خدا فقط جلدش را به ما نشان دادید، ما خستهایم از اینکه در کاری در آن جاهلید دخالت میکنید ولی ما باید جواب اشتباهتان را بدهیم، ما خستهایم، بسیار هم خستهایم.
بله آقایان، معمولی ها زندگیشان ساده بوده و ادعا ندارند، خود را پیامبر نمیدانند و از بالا به پایین نگاه نمیکنند. معمولیها گاه گاهی گناه میکنند ولی خدایشان را هم دوست دارند، گاهی دروغ میگویند ولی بعدش از شرمندگی خدایشان سرشان را نمیتوانند بالا بیاورند، معمولی ها همان هایی هستند که محرم نذری پخش میکنند و شاید حتی بهانه نذرشان دیدن دختر همسایه باشد ولی خدا ازشان قبول میکند و زندگیشان را میسازد، میدانید چرا؟ چون حتی خدا هم مهربانیاش از عدالت و خشمش جلوتر است. آری؛ معمولیها هر روز قضاوت میشوند، ولی میدانید چیست؟ آنها میدانند قضاوت فقط دست یک نفر است.
چگونه معمولی باشیم؟ این پرسشی است بزرگ. جوابی برایش ندارم، شاید من هم معمولی نباشم و خب واقعا هم نیستم، شاید زیستم در این جامعه و خانواده اتفاقا خاص باشد، نمیدانم. بلاخره هرکسی در جهانی معطوف به خودش زیست میکند ولی معمولی بودن صفتی است که در این زمانه بس گرانبهاست.
از شما انتظار ندارم معمولی باشید، حتی از خودم هم ندارم ولی اگر توانستید در زمانه غیر معمولی، معمولی باشید، بدانید شخصی خیلی دوستتان داشته و گنجی دارید که هرکسی آن را ندارد